عدوةلغتنامه دهخداعدوة. [ ع ُدْ وَ ] (ع اِ) مکان دور. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || جای بلند. عِدوة. ج ، عداء، عُدوات ، عُدیات . || کرانه ٔ وادی . عَدوة. (از منتهی الارب ).
عدوةلغتنامه دهخداعدوة. [ ع َدْ وَ ] (ع اِ) کرانه ٔ وادی . عُدوة. (منتهی الارب ). || (اِخ ) موضعی است . (منتهی الارب ).
عدوةلغتنامه دهخداعدوة. [ ع ِدْ وَ ] (ع اِ) کرانه ٔ وادی . (منتهی الارب ). کنار رود. (مهذب الاسماء) (غیاث اللغات ). || جای بلند. عِدوة. ج ، عداء، عُدوات ، عُدیات . || درازی وپهنای چیزی و حد و نهایت آن . عِدو. (منتهی الارب ).
حذوةلغتنامه دهخداحذوة. [ ح َذْ / ح ِذْ / ح ُذْ وَ ] (ع اِ) چرم پاره ای که وقت چرم بریدن کفشگران برآید و پیش آنها جمع گردد. (منتهی الارب ).
حذوةلغتنامه دهخداحذوة. [ ح ِذْ وَ ] (ع اِ) حذیا. عطیة. بخشش . || پاره ٔ گوشت . || مقابل . برابر. (منتهی الارب ). حذاء. حذو. حذة. حُذوة.
حذوةلغتنامه دهخداحذوة. [ ح ُذْ وَ ] (ع اِ) پاره ٔ گوشت . حذیة. || مقابل . برابر. (منتهی الارب ). حذاء. حِذوة. حذو. حذة.
حضوهلغتنامه دهخداحضوه . [ ] (اِخ ) نام محلی است در سه میلی مدینه ٔ منوره و نام باستانیش عفوه بوده حضرت محمد(ص ) آنرا به این نام بگردانید. (معجم البلدان ).
بر عدوةلغتنامه دهخدابر عدوة. [ ب َرْ رِ ع َدْ وَ ] (اِخ ) بَرّالعدوة. بمعنی افریقا، یا سواحل شمالی آن که به زیرسوی زقاق جبل الطارق است . رجوع به نخبةالدهر دمشقی شود.
سبتیلغتنامه دهخداسبتی . [ س َ تی ی ] (ص نسبی ) منسوب است به سبتة که شهری است از بلاد عدوه . (سمعانی ).
ذوعقبلغتنامه دهخداذوعقب . [ ع َ ] (ع ص مرکب ) فرس ذوعفو و عقب ، فعفوه اول عدوه و عقبه ان یعقب محضراً اشد من الاول .
اشعانلغتنامه دهخدااشعان . [ اِ ] (ع مص ) موی پیشانی دشمن خود را گرفتن . یقال : اشعن عدوه . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
عدویلغتنامه دهخداعدوی . [ ع ُدْ وا ] (ع مص ) ستم کردن بر کسی و درگذشتن از حد. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). عدوّ. عدوه . عَداء. عِدوان . عُداون . (منتهی الارب ).
بر عدوةلغتنامه دهخدابر عدوة. [ ب َرْ رِ ع َدْ وَ ] (اِخ ) بَرّالعدوة. بمعنی افریقا، یا سواحل شمالی آن که به زیرسوی زقاق جبل الطارق است . رجوع به نخبةالدهر دمشقی شود.