چارکنلغتنامه دهخداچارکن . [ ک ِ ] (ص مرکب ) چرکین . شوخگین : هم از اینسان بعید خواهی رفت شوخگن جبه چارکن دستار.مسعودسعد.
ارکنلغتنامه دهخداارکن . [ اَ ک َ ] (ع ن تف ) نعت تفضیلی ازرکین . استواررای تر. آهسته تر. آرمیده تر. باوقارتر.
عرقچینفرهنگ فارسی معین( ~ .) [ ع - فا. ] (اِ.) نوعی کلاه ساده از پارچة نازک که در زیر کلاه یا عمامه بر سر گذارند.
ذوالعرکینلغتنامه دهخداذوالعرکین . [ ذُل ْ ع َ ک َ ] (اِخ ) لقب نباته ٔ هندی از بنی شیبان و عوام بن عنمة الضبی گوید : حتی نباتة ذوالعرکین یشتمنی و خصیةالکلب بین القوم مشتالا.