آکدهلغتنامه دهخداآکده . [ ک َ دَ / دِ ] (ن مف ) مخفف آکنده : بدو زلف ، قاری بعنبر سرشته بدو چشم زهرآکده ذوالفقاری .قطران .
اقدحلغتنامه دهخدااقدح . [ اَ دَ ] (ع ن تف ) ناقص تر و معیوب تر. (آنندراج ) (غیاث اللغات ). || (اِ) مگس . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). ذباب . (اقرب الموارد).
اقدحلغتنامه دهخدااقدح . [ اَ دُ ] (ع اِ) ج ِ قِدح ، بمعنی تیر تمام ناتراشیده پر و پیکان نانهاده و تیر قمار. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (آنندراج ).
اقدةلغتنامه دهخدااقدة. [ اَ ق ِدْ دَ ] (ع اِ) ج ِ قَدّ. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به قد شود. || ج ِ قِدَّة. (از اقرب الموارد). رجوع به قِدَّة شود.
پان اسلاویسملغتنامه دهخداپان اسلاویسم . [ اِ ] (فرانسوی ، اِ مرکب ) عقیده ٔ سیاسی اتحاد ملل اسلاو (صقلاب ).
چرچیللغتنامه دهخداچرچیل . [ چ ِ ] (اِخ ) سر وینستون لئونارد اسپنسر (1874- 1965م .). یکی از مردان سیاسی و نویسنده ٔ انگلیسی است . وی ارشد اولاد «لرد راندلف چرچیل » میباشد. دوران تحصیلی خود را «هارو» و «ساندهورست » گذرانیده و در
عقیدهفرهنگ فارسی عمید۱. دین؛ ایمان؛ مذهب.۲. رٲی.۳. آنچه انسان به آن اعتقاد دارد؛ باور.۴. آنچه انسان در دل و ضمیر خود نگه میدارد.
عقیدهلغتنامه دهخداعقیده . [ ع َ دَ / دِ ] (ع اِ) عقیدة. عقیدت . هر چیز که شخص بدان اعتقاد دارد و یقین بر آن دارد و نمشته و پنداشتی . (ناظم الاطباء). آنچه بدان گروند و تصدیق کنند. آنچه بدان باور دارند. آنچه بدان گرویده اند. ج ، عَقاید. (یادداشت مرحوم دهخدا). و
عقیدهدیکشنری فارسی به انگلیسیbelief, comment, feeling, idea, mind, notion, opinion, persuasion, sentiment, stand, suggestion, theory
هم عقیدهلغتنامه دهخداهم عقیده . [ هََ ع َ دَ / دِ ] (ص مرکب ) دو تن که درباره ٔ امری دارای یک نظر و عقیده باشند.
بی عقیدهلغتنامه دهخدابی عقیده . [ ع َ دَ / دِ ] (ص مرکب ) (از: بی + عقیده ) بدون عقیده . غیرمعتقد. که پای بند به معتقداتی نیست . رجوع به عقیده و عقیدت شود.
عقیدهفرهنگ فارسی عمید۱. دین؛ ایمان؛ مذهب.۲. رٲی.۳. آنچه انسان به آن اعتقاد دارد؛ باور.۴. آنچه انسان در دل و ضمیر خود نگه میدارد.