علیةلغتنامه دهخداعلیة. [ ع ُ ل َی ْ ی َ ] (اِخ ) نام دختر زریاب آوازه خوان بود. او را عمری طولانی بود آنچنانکه در حیاتش هیچ یک از افراد خاندانش زنده نبودند. (از اعلام النساء عمر رضا کحالة از نفح الطیب مقری ).
علیةلغتنامه دهخداعلیة. [ ع ُ ل َی ْ ی َ] (اِخ ) وی یکی از دختران امام موسی کاظم (ع ) امام هفتم شیعیان بود. (از حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 81).
علیةلغتنامه دهخداعلیة. [ ع َلی ی َ ] (ع ص ) تأنیث عَلی ّ. بلندمرتبه و رفیعالقدرو بلند و بالا. (ناظم الاطباء). رجوع به عَلی ّ شود.- حضرت علیه ؛ آستان بلندپایه . ترکیبی است که در عناوین و القاب زنان به کار میبردند.- دولت علیه ؛ دولت بلن
علیةلغتنامه دهخداعلیة. [ ع ِل ْ ل َ ی َ ] (ع ص )شریف و رفیعالقدر و رئیس . (ناظم الاطباء). و رجوع به عِلْیة و عُلّیّة و عَلیّة و عُلْی و عُلّی ّ شود.
علیةلغتنامه دهخداعلیة. [ ع ِل ْ ی َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ عَلی ّ. رجوع به عَلی ّ شود. || شریف و رفیعالقدر و رئیس : هو من علیةالناس ؛ أی من أجلتهم و أشرافهم . (ازمنتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و نیز رجوع به عُلْی و عُلّی ّ و عَلیّة و عُلّیَّة شود.
آلیاژalloyواژههای مصوب فرهنگستان[شیمی] فراوردهای فلزی که دارای دو یا چند عنصر بهصورت محلول جامد یا بهصورت مخلوطی از فازهای فلزی باشد [مهندسی بسپار] نوعی آمیختۀ (blend) بسپاری که معمولاً متشکل از دو بسپار متفاوت است که با هم همبلور شده یا بهنحوی سازگار هستند. هرچند بعضاً بهجای آمیخته نیز بهکار میرود
آلیاژ ریختگیcasting alloyواژههای مصوب فرهنگستانموادی فلزی که برای شکلریزی یا ریختهگری شکلی (shape casting) به کار میروند
آلیاژ زودگدازfusible alloyواژههای مصوب فرهنگستانآلیاژی فلزی که بهآسانی و عموماً زیر دمای 100 درجه ذوب میشود و در دمای نسبتاً پایین شکلپذیری خوبی دارد
روانساز آلیاژیalloy fluxواژههای مصوب فرهنگستانپودری متشکل از عناصر واکنشدهنده با فلز پرکن، برای تهیۀ آلیاژ موردنظر در فلز جوش
آلیاژ حافظهدارmemory alloyواژههای مصوب فرهنگستانآلیاژی که میتواند پس از تغییر شکل، براثر حرارت یا عوامل دیگر فیزیکی، به شکل اولیۀ خود برگردد یا خواص تغییریافتۀ خود را بازیابد
اِدَّعي عليدیکشنری عربی به فارسیاقامه دعوا کرد عليه , شکايت کرد از , اقامه کيفر خواست نمود عليه , دادخواهي کرد عليه
إثارة الأجواءِ ضِدَّدیکشنری عربی به فارسیايجا جوّ بدبيني بر ضدّ , جوّ سازي عليه , تحريک عمومي عليه , شوراندن عليه
علیه ما علیهلغتنامه دهخداعلیه ما علیه . [ ع َ ل َ هَِ ع َ ل َی ْه ْ ] (ع جمله ٔ اسمیه ٔ نفرینی ) بر او باد آنچه بر اوست . در جایی گویند که در نفرین و آفرین به کسی دودل و مردد باشند. یا چون نام کسی را برند که اعمال یا عقاید نانیکو داشته است و نخواهند آشکارا او را نفرین و لعن کنند، گویند: «علیه ما علیه
فعلیةلغتنامه دهخدافعلیة. [ ف ِ لی ی َ ] (ع ص نسبی ) فعلیه . مؤنث فعلی . (فرهنگ فارسی معین ).- قوه ٔ فعلیه ؛ نیرو. قوت . انرژی . (از فرهنگ فارسی معین ). رجوع به فعلی شود.
مستعلیةلغتنامه دهخدامستعلیة. [ م ُ ت َ لی ی َ ] (ع ص ) تأنیث مستعلی . رجوع به مستعلی شود. || حروف مستعلیة؛ حروف مستعلی . رجوع به مستعلی و مستعلیات شود.
تعلیةلغتنامه دهخداتعلیة. [ ت َ ی َ ] (ع مص ) بلند کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار). بلند گردانیدن . (زوزنی ). بلند و بزرگ ساختن . || برآمدن بر چیزی . || فرود آوردن بار از ستور. || سرنامه نوشتن کتاب را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || و یقال : علیت الحبل ؛ ای رفعته الی وضع
صفات فعلیةلغتنامه دهخداصفات فعلیة. [ ص ِ ت ِ ف ِ لی ی َ / ی ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) رجوع به صفات باری شود.