عمارتگهلغتنامه دهخداعمارتگه . [ ع َ / ع ِ رَ گ َه ْ ] (اِ مرکب ) آبادانی . جای آباد. مقابل ویرانگه : درخت و گل و سبزه ، آب روان عمارتگهی درخور خسروان . نظامی .برون برد شه رخت از آن سنگلاخ عمارتگهی
عمارطیلغتنامه دهخداعمارطی . [ ع ُ رِ طی ی ] (ع ص ) فرج بزرگ زن . (از تاج العروس ). شرم بزرگ زن . (از منتهی الارب ) (از آنندراج ).
عمروطلغتنامه دهخداعمروط. [ ع ُ ] (ع ص ، اِ) دزد. (منتهی الارب ). دزدی که هرچه ببیند آن را برباید. (از اقرب الموارد). || کسی که چیزی نداشته باشد. || خبیث . || درویش سرکش . ج ، عَماریط، عَمارطة (منتهی الارب ) (اقرب الموارد)، عَمارط. (اقرب الموارد).