عملةلغتنامه دهخداعملة. [ ع َ ل َ ] (ع اِمص ) دغلی . ناراستی یا دزدی .(منتهی الارب ). سرقت یا خیانت . (از اقرب الموارد).
عملةلغتنامه دهخداعملة. [ ع َ م َ ل َ ] (ع ص ، اِ) عمله . ج ِ عامل . کارگران . رجوع به عامل شود : و او را [ دیه قردین ] قردین از برای او نام نهادند که ملک کیخسرو عمله و بنایان خود را روزی گفت گردید این . (تاریخ قم ص 81).- <span clas
عملةلغتنامه دهخداعملة. [ ع َ م ِ ل َ ] (ع اِ) کار. || کرده شده ، هرچه باشد. (منتهی الارب ). آنچه کرده شده . (از اقرب الموارد). || (ص ) ناقة عملة؛شتر ماده ٔ بین العماله ٔ هوشیار. (منتهی الارب ). ماده شتر که نجابتش آشکار و زیرک باشد. (از اقرب الموارد).شتر زیرک که آشکار است زیرکی او. (از شرح قام
عملةلغتنامه دهخداعملة. [ ع َم ْ م َ ل َ ] (اِخ ) نام جایگاهی است که در شعر نابغه ٔ ذبیانی آمده ، و زمخشری آن را بضم اول ضبط کرده است . (ازمعجم البلدان ). شهری است در شام . (از تاج العروس ). در منتهی الارب به تشدید لام (عَمَلّة) ضبط شده است .
حملهلغتنامه دهخداحمله . [ ح َ م َ ل َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ حامل : حملةالعرش ؛ بردارندگان عرش . (مهذب الاسماء). حمله ٔ قرآن : اشراف امتی حملة القرآن .
حملةلغتنامه دهخداحملة. [ ح َ ل َ ] (ع اِ) آهنگ بر دشمن در جنگ . (منتهی الارب ). صولت : بهر حمله ای قارن رزم سازبیفکند صد گرد گردن فراز.فردوسی .بیک حمله از جایشان بگسلدچو بگسستشان بر زمین کی هلد. فردوسی .</
حملةلغتنامه دهخداحملة. [ ح ِم ْ / ح ُ ل َ ] (ع مص ) نقل کردن و رفتن از جایی بجایی . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
حملیةلغتنامه دهخداحملیة. [ ح َ لی ی َ ] (ص نسبی ) تأنیث حملی . قضیه ٔ حملیه . رجوع به حملی و رجوع به قضیه شود.
حمیلةلغتنامه دهخداحمیلة. [ ح َ ل َ ] (ع اِ) دوال شمشیر. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || کل و سربار. (اقرب الموارد). گران . (منتهی الارب ). هو حمیلة علینا؛ او گران و مانند عیال است بر ما. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
عملگیلغتنامه دهخداعملگی . [ ع َ م َ ل َ / ل ِ ] (حامص ) فعلگی و شغل و پیشه ٔ عمله . (ناظم الاطباء). عمله بودن . کارگر بودن . فعله بودن . رجوع به عمله شود.
قذعملةلغتنامه دهخداقذعملة. [ ق ُ ذَ م ِ ل َ ] (ع ص ) زن پست قامت فرومایه . || شتر فربه شگرف اندام . || (اِ) چیز اندک . (منتهی الارب ) (آنندراج ). گویند: ماعندی قذعملة؛ ای شی ٔ. (منتهی الارب ). || (اِمص ) سستی . (منتهی الارب ) (آنندراج ).گویند: ما فی حسبه قذعملة؛ ای ضعف . (منتهی الارب ).
یعملةلغتنامه دهخدایعملة. [ ی َ م َ ل َ ] (ع ص ) مؤنث یعمل . ج ، یعملات . (منتهی الارب ). ماده شتر برگزیده ٔ استوار بر کار. ج ، یعملات . (ناظم الاطباء). شترماده ٔ قوی . (یادداشت مؤلف ). آن شتر که کار را شاید. (مهذب الاسماء). || (اِخ ) یعملة یا یوم یعملة؛از روزهای عرب است . (از منتهی الارب ) (