عوسجیلغتنامه دهخداعوسجی . [ ع َ س َ جی ی ] (ص نسبی ) انتسابی است به عوسجةکه نام جد محمدبن جعفربن احمدبن عوسجه ٔ بغدادی عوسجی است . (از اللباب فی تهذیب الانساب ).
عوسجةلغتنامه دهخداعوسجة. [ ع َ س َ ج َ ] (اِخ ) کانی است مر نقره را. (منتهی الارب ). ازمعادن نقره است در بلاد باهله . (از معجم البلدان ).
عوسجةلغتنامه دهخداعوسجة. [ ع َ س َج َ ] (ع اِ) خاربنی است . ج ، عَوسَج . (منتهی الارب ). واحد عوسج . (از اقرب الموارد). رجوع به عوسج شود. || شَوکَل ، که نوعی از خار است . (ازمنتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). رجوع به شوکل شود.