غانظلغتنامه دهخداغانظ. [ ن ِ ] (اِخ ) موضعی است مذکور در قصیده ٔ نونیه ٔ ابن مقبل . (معجم البلدان چ مصر ج 6 ص 262).
غنوصلغتنامه دهخداغنوص . [ غ ُ ] (ع مص ) تنگی سینه بسبب غم و اندوه . ضیق صدر. غَنَص . (اقرب الموارد).
غنوزلغتنامه دهخداغنوز. [ غ ُ ] (ص ) بی درد و غافل و سست . (ناظم الاطباء). بیکار و بیشغل و آواره . (فرهنگ شعوری ج 2 ورق 189 الف ). || (اِ) مشاهره و ماهیانه . (از ناظم الاطباء) (اشتینگاس ).
غنپزلغتنامه دهخداغنپز. [ غُم ْ پ ُ ] (اِ) در تداول عامه ، دعوی دروغ . لاف . قُمْپُز.- غنپز درکردن ؛ دعوی دروغ و لاف و گزاف کردن . دعوی کردن کسی جاه یا مقامی را که ندارد. سخت لاف زدن .
اشغانوسلغتنامه دهخدااشغانوس . [ اَ ] (اِخ ) محرف اسفیانوس است و اسفیانوس مصحف وسپاسیان است . و وسپاسیان پدر تیتوس (ططوس ) پادشاه روم بود. رجوع به اسفاسیانوس و تاریخ ایران باستان ج 3 ص 2547 و 2551</span