غراسیهلغتنامه دهخداغراسیه . [ غْرا / غ ِ ی َ ] (اِخ ) از آبادیهای صنعتی شهر برشلونه (بارسلن 6)از شهرهای جزیره ٔ ایبری (اسپانیا) است . رجوع به الحلل السندسیة ج 2 ص 272
غراسةلغتنامه دهخداغراسة. [ غ ِ س َ ] (ع مص ) قلمه کردن . قلمه زدن . خواباندن (مثلاً شاخه ٔ مو را). غراس . غروس . (دزی ذیل غرس ).
غروسهلغتنامه دهخداغروسه . [ غْرو / غ ُ س ِ ] (اِخ ) (رینه ...) معرب گروسه نام مستشرق فرانسوی . (از اعلام المنجد). رجوع به گروسه شود.
غروشةلغتنامه دهخداغروشة. [ غ ُ ش َ ] (ع اِ) از کلمه ٔ غروش گرفته اند. (دزی ج 2 ص 206). رجوع به غروش و غِرش شود.
غروشیلغتنامه دهخداغروشی . [ غْرو / غ ِ ] (اِخ ) تلفظ عربی و ترکی گروشی . نام مارشال فرانسوی . (از قاموس الاعلام ترکی ) (از اعلام المنجد). رجوع به گروشی شود.