غرندهفرهنگ فارسی عمیدویژگی آنچه یا آنکه بانگ مهیب برآورد: ◻︎ به بزم اندرون ابر بخشنده بود / به رزم اندرون شیر غرنده بود (ابوالمؤید: شاعران بیدیوان: ۵۸).
غرندهلغتنامه دهخداغرنده . [ غ ُرْ رَ دَ / دِ ] (نف ) شیر و گرگ خشم آلود که از غایت خشم فریاد کند و بر خود پیچد. و بر دیگر سباع نیز اطلاق کرده اند. (برهان قاطع) (آنندراج ) (از صحاح الفرس ). خشم آلود. (اوبهی ) : روبهی کاندر جوار درگهت
چغرندهلغتنامه دهخداچغرنده . [ چ َ رَ دَ / دِ ] (نف ) ترسنده و ترسان و هراسان و جبان . (ناظم الاطباء). و رجوع به چغر و چغریدن شود.
غرندگیلغتنامه دهخداغرندگی . [ غ ُرْ رَ دَ / دِ ] (حامص ) عمل غرنده . غرش . رجوع به غریدن و غرنده شود.
غرندگیلغتنامه دهخداغرندگی . [ غ ُرْ رَ دَ / دِ ] (حامص ) عمل غرنده . غرش . رجوع به غریدن و غرنده شود.
چغرندهلغتنامه دهخداچغرنده . [ چ َ رَ دَ / دِ ] (نف ) ترسنده و ترسان و هراسان و جبان . (ناظم الاطباء). و رجوع به چغر و چغریدن شود.