غرةلغتنامه دهخداغرة. [ غ ُرْ رَ ] (ع اِ) ج ، غُرَر. (منتهی الارب ) (غیاث اللغات )(اقرب الموارد). سپیدی پیشانی است بزرگتر از درمی . وَضَح . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (غیاث اللغات ). صاحب صبح الاعشی گوید (ج 2 ص 19) غرة، سفیدی
غیرهلغتنامه دهخداغیره . [ غ َ رِ ] (از ع ، اِ) اجنبی و بیگانه . ضد خودی و آشنا. دیگری . کس دیگر. (از ناظم الاطباء).
غیرةلغتنامه دهخداغیرة. [ غ ِ ی َ رَ ] (اِخ ) پدر قبیله ای است . (از تاج العروس ). بطنی است از کنانه و او غیرةبن لیث بن بکر است . ایاس ، عاقل و خالدبنوالکبیربن عبد یالیل بن ناشب بن غیرةبن سعدبن لیث بدو منسوبند. (از اللباب فی تهذیب الانساب ج 2 ص <span class="hl
غیرةلغتنامه دهخداغیرة. [ رَ ] (ع اِمص ) خواربار رسانیدن و سود رسانیدن . اسم مصدر از غارَ یَغیرُ. (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). || (اِ) خواربار. (مهذب الاسماء). بارشکنی و خواربار. (منتهی الارب ). || دیت . (مهذب الاسماء) (منتهی الارب ). دیه . ج ، غِیَر گویند: ان لم تقبلوا الغیر جدعنا انوفکم
ارض محروثةدیکشنری عربی به فارسیزرد کمرنگ , غيره مزروع (زمين) , ايش , زمين شخم شده و نکاشته , باير گذاشته , ايش کردن شخم کردن
غیرهلغتنامه دهخداغیره . [ غ َ رِ ] (از ع ، اِ) اجنبی و بیگانه . ضد خودی و آشنا. دیگری . کس دیگر. (از ناظم الاطباء).
دام داشتنلغتنامه دهخدادام داشتن . [ ت َ ] (مص مرکب ) دامداری . مالک دام بودن . حافظ و نگهبان دام بودن (در هر دو معنی آلت صید و حیوان اهلی ). || وسیله ٔ صید قرار دادن دام و تله : زانکه دین را دام دارد بیشتر پرهیز کن زانکه سوی او چو آمد صید را زنهار نیست .<p class
دام رودلغتنامه دهخدادام رود. (اِخ ) دهی است از دهستان فروغن بخش ششتمد شهرستان سبزوار، واقع در 42هزارگزی باختر ششتمد و 4هزارگزی جنوب کال شور. جلگه است و گرمسیر و دارای 270 تن سکنه . آب آن از قنات
ابوالمغیرهلغتنامه دهخداابوالمغیره . [ اَ بُل ْ م ُ رَ ] (اِخ ) عوف قوّاس . تابعی است . او از عبداﷲبن عمر و از او عوف روایت کند.
واجب لغیرهلغتنامه دهخداواجب لغیره . [ ج ِ ب ِ ل ِ غ َ رِه ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) در برابر واجب لذاته و واجب بالذات است یعنی موجودی که وجودش قائم به غیر باشد. هرگاه وجودلذاته باشد واجب لذاته خوانده میشود و اگر لغیره باشد واجب لغیره نام دارد. (از تعریفات جرجانی ). و رجوع به واجب بالغیر و واجب بالذ
غیرهلغتنامه دهخداغیره . [ غ َ رِ ] (از ع ، اِ) اجنبی و بیگانه . ضد خودی و آشنا. دیگری . کس دیگر. (از ناظم الاطباء).
اصحاب مغیرهلغتنامه دهخدااصحاب مغیره . [ اَ ب ِ م ُ رَ ] (اِخ ) پیروان مغیرةبن سعید بجلی بودند، و مغیره مدعی بود که امام پس از محمد (ص ) پسر علی بن حسین محمدبن عبداﷲبن حسن است ، وی می پنداشت که امام محمد زنده است و پس از امام محمد خود مدعی امامت شد و آنگاه ادعای نبوت کرد و درباره ٔ علی (ع ) به غلو نا