فایدلغتنامه دهخدافاید. [ ی َ ] (حرف اضافه ) بر وزن شاید، بمعنی «تا»ست که کلمه ٔ انتها باشد، و در عربی حتی گویند. (برهان ) : خداوند است و میر میرزاد است ز عهد عصر آدم فاید اکنون .قطران (از آنندراج ).
حفاثلغتنامه دهخداحفاث .[ ح ُف ْ فا ] (ع اِ) و در اقرب الموارد بتخفیف فاء، ماریست دمنده ٔ بی زهر . (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء). ج ، حفافیث ، حفاثات . مار دمنده که نگزد. مار بی زهر . ماریست دمنده و بی زهر کلانتر از حفث . (منتهی الارب ).
حفادلغتنامه دهخداحفاد. [ ح َف ْ فا ] (ع ص ) بعیر حفاد؛ شتر تیزرو. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد).
فائضیلغتنامه دهخدافائضی . [ ءِ ] (اِخ ) یا فائض رومی ، مولی عبدالحی بن فیض اﷲ مشهور به قاف زاده (متوفی 1032 هَ . ق .) از شاعران بود و او را دیوانی است ، و هم تذکره ای از شعرای روم کرده است موسوم به «زبده ».
فائضیلغتنامه دهخدافائضی . [ ءِ ] (اِخ ) یا فائض رومی ، مولی عبدالحی بن فیض اﷲ مشهور به قاف زاده (متوفی 1032 هَ . ق .) از شاعران بود و او را دیوانی است ، و هم تذکره ای از شعرای روم کرده است موسوم به «زبده ».
نفائضلغتنامه دهخدانفائض . [ ن َ ءِ] (ع ص ، اِ) شتران زمین طی کننده . (منتهی الارب ) (از متن اللغة). || شتران لاغر. (منتهی الارب ) (المنجد) (از اقرب الموارد). و گفته اند شترانی که زمین درمی نوردند. (از اقرب الموارد). || کسانی که سنگ اندازی نمایند خواه در پس آنها چیزی مکروه باشد خواه دشمن . (منت