فایدهگراییutilitarianismواژههای مصوب فرهنگستاننظریهای اخلاقی مبنی بر اینکه عمل درست آن است که بیشترین خشنودی یا خوشحالی را برای افراد متأثر از آن عمل به بار میآورد
فودهلغتنامه دهخدافوده . [ دَ / دِ ] (اِ) خمیر خشک را گویند که از آن آبکامه سازند، و آن خورشی است مشهور در صفاهان . (برهان ). فودج . رجوع به فودج شود.
فیاضةلغتنامه دهخدافیاضة. [ ف َی ْ یا ض َ ] (ع ص ) مؤنث فیاض . فیض بخش : فیاضه ٔ چشمه ٔ معانی دانای رموز آسمانی .نظامی .
فائدهلغتنامه دهخدافائده . [ ءِ دَ / دِ ] (از ع ، اِ) آنچه داده یا گرفته شود از دانش و مال و جز آن . ج ، فوائد. (منتهی الارب ). حاصل . نتیجه . نفع. سود. ثمر. بر. بار. رجوع به فایده و ترکیبات آن شود : چون فائده ٔ سلطان نانی بود از ملک
فایدهگراییutilitarianismواژههای مصوب فرهنگستاننظریهای اخلاقی مبنی بر اینکه عمل درست آن است که بیشترین خشنودی یا خوشحالی را برای افراد متأثر از آن عمل به بار میآورد