فدراسیونلغتنامه دهخدافدراسیون . [ ف ِ دِیُن ْ ] (فرانسوی ، اِ) اتحادیه ٔ چند کشور. (حییم ). دولتی که چند ایالت با هم تشکیل دهند. (وبستر). || اتحاد. (حییم ). || در تداول فارسی امروز به انجمنی اطلاق می شود که برای تنظیم و نظارت بر امور اجتماعی تشکیل گردد، و بیشتر مورد استعمال آن در کارهای ورزشی است
فدراسیونفرهنگ فارسی عمید۱. (ورزش) سازمان یا انجمنی که برای اداره کردن رشتهای ورزشی تشکیل شود.۲. اتحادیهای از سندیکاهای کارگری.۳. (سیاسی) اتحادیهای از چند ایالت که بهصورت یک کشور اداره میشود.
فدراسیوندیکشنری فارسی به عربیاتحاد ، اِتِّحادٌ ، اِتِّحادٌ استِقلالي ، اِتّحادٌ مَرکَزي ، الاتِّحاديةُ ، الإتحاد
کنفدراسیونلغتنامه دهخداکنفدراسیون . [ ک ُ ف ِ دِ یُن ْ ] (فرانسوی ، اِ) اتحاد چند ناحیه که جمعاً دولتی واحد تشکیل دهند اما هر یک در داخل اتحادیه استقلال داخلی و خودمختاری دارند، چنانکه کشور سویس را که از 22 کانتون تشکیل گردیده کنفدراسیون هلونیک نامند. || اتحادیه .