فراهختنلغتنامه دهخدافراهختن . [ ف َ هَِ ت َ ] (مص مرکب ) فراهیختن . آویختن . || تربیت نمودن . ادب کردن . (برهان ). || بیرون آوردن . بیرون کردن . اخراج . (یادداشت به خط مؤلف ).
فراهیختنلغتنامه دهخدافراهیختن . [ ف َ ت َ] (مص مرکب ) فراهختن . تأدیب نمودن . تربیت کردن . || آویختن . (برهان ). رجوع به فراهختن شود.
فراهیختنلغتنامه دهخدافراهیختن . [ ف َ ت َ] (مص مرکب ) فراهختن . تأدیب نمودن . تربیت کردن . || آویختن . (برهان ). رجوع به فراهختن شود.
فراهیختهلغتنامه دهخدافراهیخته . [ ف َت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) برکشیده . ادب کرده . فراخته . فرهخته . (انجمن آرای ناصری ). و رجوع به فراهختن شود.