فرسکلغتنامه دهخدافرسک . [ ف ِ س ِ ] (اِ) شفتالو یا نوعی از آن ، تنک پوست یا سرخ رنگ . یا شفتالویی که از هسته ٔ خودشکافته گردد. (از منتهی الارب ). شفتالو را گویند و آن میوه ای است معروف . (برهان ). شفتالوی بی پرز. شلیل . تالانه . زلیق . شفترنگ . چلازه . (یادداشت به خط مؤلف ).
فرسکفرهنگ فارسی معین(فِ رِ) [ فر. ] (اِ.) نقاشی به وسیلة آب رنگ بر سطح گچی مرطوب دیوار. در فرسک سازی از آن جهت آب رنگ به کار می برند که رنگ ها از متن دیوار نفوذ کنند و جزو زمینه به نظر آیند.
فرسقلغتنامه دهخدافرسق . [ ف ِ س ِ ](ع اِ) شفتالو یا نوعی از آن . (منتهی الارب ). خوخ یانوعی از آن که سرخ و بی پرز است و یا نوعی که از هسته نیک جدا شود. (اقرب الموارد). رجوع به فرسک شود.
فرشکلغتنامه دهخدافرشک . [ ف َ رِ ] (اِ) خوشه های کوچک انگور را گویند که به خوشه ٔ بزرگ چسبیده باشد و آن را به عربی خصله گویند. (برهان ). عربی آن خصله نیست بلکه غوره است . در مهذب الاسماء آمده است : «الغورة؛ فرشک ، أی دانه ٔ سه چهار انگور درهم بسته » و در دستوراللغة معنی خصله را خوشه ٔ انگور
فرسکالغتنامه دهخدافرسکا. [ فْرِ / ف ِ رِ ] (اِخ ) یا پریسکلا. زوجه ٔ آکیلای یهودی ، متقی معروف بود و آکیلا همواره او را درامور خیر و ضیافاتی که با اجزای کلیسا در خانه ٔ خودمینمود کمک میکرد. (از قاموس کتاب مقدس : پریسکلا).
فرسقلغتنامه دهخدافرسق . [ ف ِ س ِ ](ع اِ) شفتالو یا نوعی از آن . (منتهی الارب ). خوخ یانوعی از آن که سرخ و بی پرز است و یا نوعی که از هسته نیک جدا شود. (اقرب الموارد). رجوع به فرسک شود.
شلیرلغتنامه دهخداشلیر. [ ش َ ] (اِ) شلیل و نوعی از شفتالو. (ناظم الاطباء). بمعنی شلیل است . (فرهنگ جهانگیری ). شبه شفتالو بعضی تمام سرخ و بعضی سفید و زرد. (فرهنگ اوبهی ). شفترنگ که شبیه شفتالو است . (از برهان ). فرسک . رنگینان .زلیق . تالانک . (یادداشت مؤلف ). رجوع به شلیل شود.
زلیقلغتنامه دهخدازلیق . [ زُل ْ ل َ ] (ع اِ) شفترنگ و آن نوعی از شفتالو است ، تابان بی پشم . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). به فارسی شلیل گویند. (ناظم الاطباء). شفترنگ . شبته رنگ . شلیل . شلیر. تالانه . فرسک . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
بکرلغتنامه دهخدابکر. [ ب َ ک َ ] (ع اِ) بامداد. پگاه ؛ یقال : سر علی فرسک بکراً کما تقول سحرا. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). بامداد. (غیاث ). || ج ِ بَکَرَة و بَکْرَة. || چرخهای آبکش . (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). و رجوع به بکرة شود.
تالانکلغتنامه دهخداتالانک . [ ن َ ] (اِ) میوه ای است شبیه به شفتالو . (برهان ). نوعی از شفتالو است . (آنندراج ) (انجمن آرا). تالانه . (آنندراج ) (انجمن آرا) (فرهنگ نظام ). فرسک . (فرهنگ نظام ). شفترنگ . رنگینان . (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ). زردآلو. (ناظم الاطباء). شلیل . رنگینا. شلیر. رجوع ب
فرسکالغتنامه دهخدافرسکا. [ فْرِ / ف ِ رِ ] (اِخ ) یا پریسکلا. زوجه ٔ آکیلای یهودی ، متقی معروف بود و آکیلا همواره او را درامور خیر و ضیافاتی که با اجزای کلیسا در خانه ٔ خودمینمود کمک میکرد. (از قاموس کتاب مقدس : پریسکلا).