فروریزهfalloutواژههای مصوب فرهنگستانذرات حاوی مواد پرتوزا که پس از انفجار هستهای در جوّ زمین معلق میمانند یا به زمین بازمیگردند متـ . فروریزۀ اتمی atomic fallout فروریزۀ پرتوزا radioactive fallout
انهدامفرهنگ مترادف و متضاداضمحلال، امحا، انقراض، تخریب، تلاشی، خرابی، زوال، فروریزی، فنا، نابودی، ویرانی، هدم
جامهفرهنگ فارسی عمیدجام شراب: ◻︎ که چون ز جامه به جام اندرون فروریزی / به وهم روزه بدو بشکند دل ابدال (منجیک: شاعران بیدیوان: ۲۴۱).
تحدرفرهنگ فارسی معین(تَ حَ دُّ) [ ع . ] (مص ل .) 1 - فرو ریختن ، فرو دویدن . 2 - سرازیر شدن ، به نشیب آمدن . 3 - (اِمص .) فروریزی ؛ ج . تحدرات .
ویرانیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: علیت ، نابودی، هلاکت، تباهی، فنا، هلاک، نیستی، عدم، شکست، ادبار، فلاکت فروپاشی، انقلاب کشتیشکستگی، فروریزی، اضمحلال، زوال ناک آوت، ضربه
اضمحلالفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی ل، انقراض، انحلال، انهدام، تخریب سقوط، فروریزی، فروپاشی، تجزیه انقراض، نابودی، نیستی، عدم، نسخ، مرگ، هلاک، محو، ویرانی بطلان، ابطال اتلاف، کاهش