فروسولغتنامه دهخدافروسو. [ ف ُ ] (ق مرکب ) مقابل برسو. بسوی پایین . پایین . فروزیر : از فروسو گنج و از برسو بهشت سوزنی سیمین میان هر دو حد. بوشعیب هروی .آماس بیشتر در فروسو باشد. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ).ترکیب ها:- <span class=
فروسو کشیدنلغتنامه دهخدافروسو کشیدن . [ ف ُ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) بپایین کشیدن . پایین آوردن : نخست به علاجها که یاد کرده آمده است مشغول باشند از رگزدن و ماده از بالا فروسو کشیدن . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). رجوع به فروسو شود.
ادامۀ فروسوdownward continuationواژههای مصوب فرهنگستانمحاسبۀ میدان پتانسیل در ترازی پایینتر از ترازی که میدان در آن اندازهگیری شده است
فروسودنلغتنامه دهخدافروسودن . [ ف ُ دَ ] (مص مرکب ) ساییدن . تراش دادن . || ساییده شدن . سودن . رجوع به سودن شود.
فروسویینلغتنامه دهخدافروسویین . [ ف ُ ] (ص نسبی ) مقابل برسویین . پایینی : گاه باشد که توته بر پلک برسویین بدرآید و گاه باشد که بر پلک فروسویین . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ).
خط رقمی مشترک متقارنsymmetric digital subscriber lineواژههای مصوب فرهنگستاننوعی فنّاوری خط رقمی مشترک که سرعت ارسال دادهای فروسو و فراسوی آن با هم برابر است اختـ . خط رم متقارن SDSL
از برسویلغتنامه دهخدااز برسوی . [ اَ ب َ ] (حرف اضافه + اسم ) از جهت بالا. مقابل فروسوی : باشد اندر ترتیب فلکها از برسوی همی آئی فروسو. (التفهیم ).
فروزیرلغتنامه دهخدافروزیر. [ ف ُ ] (ق مرکب ) بطرف زیر. بسوی پایین . فروسو.- فروزیر شدن ؛ پایین رفتن . فرورفتن : همانگه جست رامین راست چون شیرز بام کوشک تا زآن شد فروزیر. فخرالدین اسعد.- ف
برسولغتنامه دهخدابرسو. [ ب َ ](اِ مرکب ) برسوی . جهت فوقانی . طرف بالا. جانب علو. علو. فوق . مقابل فروسو. (یادداشت مؤلف ) : گنبدی نهمار بر برده بلندنش ستون از زیر و نز برسوش بند. رودکی .نیک ماند ز برسو آن امرودبه سنان مبارز پر
فروسودنلغتنامه دهخدافروسودن . [ ف ُ دَ ] (مص مرکب ) ساییدن . تراش دادن . || ساییده شدن . سودن . رجوع به سودن شود.
فروسو کشیدنلغتنامه دهخدافروسو کشیدن . [ ف ُ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) بپایین کشیدن . پایین آوردن : نخست به علاجها که یاد کرده آمده است مشغول باشند از رگزدن و ماده از بالا فروسو کشیدن . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). رجوع به فروسو شود.
فروسویینلغتنامه دهخدافروسویین . [ ف ُ ] (ص نسبی ) مقابل برسویین . پایینی : گاه باشد که توته بر پلک برسویین بدرآید و گاه باشد که بر پلک فروسویین . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ).
ادامۀ فروسوdownward continuationواژههای مصوب فرهنگستانمحاسبۀ میدان پتانسیل در ترازی پایینتر از ترازی که میدان در آن اندازهگیری شده است
واکۀ مرکب فروسوopening diphthongواژههای مصوب فرهنگستانواکۀ مرکبی که از حالت نسبتاً بسته به حالت نسبتاً باز میگراید متـ . مصوت مرکب فروسو، واکۀ دوگانۀ فروسو، مصوت دوگانۀ فروسو