عامل فرونشانیquenching agent, quencherواژههای مصوب فرهنگستانمولکولی که قابلیت فرونشانی حالت برانگیخته را دارد و نور فرابنفش را پایدار میکند
فرونشانی 1quenching 2واژههای مصوب فرهنگستانپدیدهای که در آن تکانۀ زاویهای متوسط الکترون براثر میدان الکتریکی شدید کاهش مییابد
فرونشانی 2repression 1, repressingواژههای مصوب فرهنگستانجلوگیری از رونویسی یا ترجمه در نتیجۀ اتصال فرونشان به ورزگر
فرونشانی اپتیکیoptical quenchingواژههای مصوب فرهنگستانکاهش شدت رخشانی تابش با تابش طولِموج بلند مرئی یا فروسرخ متـ . فرونشانی نوری
فرونشانیدنلغتنامه دهخدافرونشانیدن . [ ف ُ ن ِ دَ ] (مص مرکب ) نشاندن . فرونشاندن . رجوع به تمام معانی فرونشاندن شود.
فرونشانی 1quenching 2واژههای مصوب فرهنگستانپدیدهای که در آن تکانۀ زاویهای متوسط الکترون براثر میدان الکتریکی شدید کاهش مییابد
فرونشانی 2repression 1, repressingواژههای مصوب فرهنگستانجلوگیری از رونویسی یا ترجمه در نتیجۀ اتصال فرونشان به ورزگر
عامل فرونشانیquenching agent, quencherواژههای مصوب فرهنگستانمولکولی که قابلیت فرونشانی حالت برانگیخته را دارد و نور فرابنفش را پایدار میکند
فرونشانی اپتیکیoptical quenchingواژههای مصوب فرهنگستانکاهش شدت رخشانی تابش با تابش طولِموج بلند مرئی یا فروسرخ متـ . فرونشانی نوری
فرونشانیدنلغتنامه دهخدافرونشانیدن . [ ف ُ ن ِ دَ ] (مص مرکب ) نشاندن . فرونشاندن . رجوع به تمام معانی فرونشاندن شود.
فرونشانی 1quenching 2واژههای مصوب فرهنگستانپدیدهای که در آن تکانۀ زاویهای متوسط الکترون براثر میدان الکتریکی شدید کاهش مییابد
فرونشانی 2repression 1, repressingواژههای مصوب فرهنگستانجلوگیری از رونویسی یا ترجمه در نتیجۀ اتصال فرونشان به ورزگر
فرونشانی اپتیکیoptical quenchingواژههای مصوب فرهنگستانکاهش شدت رخشانی تابش با تابش طولِموج بلند مرئی یا فروسرخ متـ . فرونشانی نوری
فرونشانی فروگشتهایcatabolite repressionواژههای مصوب فرهنگستانکاهش یا توقف ساخت زیمایههای دخیل در فروگشت قندهایی مانند لاکتوز و آرابینوز با حضور گلوکوز
عامل فرونشانیquenching agent, quencherواژههای مصوب فرهنگستانمولکولی که قابلیت فرونشانی حالت برانگیخته را دارد و نور فرابنفش را پایدار میکند