عدد فرّیتferrite number, F number, F Noواژههای مصوب فرهنگستانمقدار استانداردشده از حجم فاز فرّیت در فلز جوش آستنیتی
فرت فرتلغتنامه دهخدافرت فرت . [ ف ِ ف ِ ] (ق مرکب ) جَلد و شتاب . (آنندراج ). به شتاب و شتابان و به زودی . (ناظم الاطباء).
فریدونلغتنامه دهخدافریدون . [ ف ِ رِ ] (اِخ ) ده مخروبه ای است از بخش حومه ٔشهرستان نائین . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10).
فریدلغتنامه دهخدافرید. [ ف َ ] (ع ص ) یگانه . (منتهی الارب ). واحد. (از اقرب الموارد). یکتا. بی مانند. بی نظیر. یگانه . (یادداشت بخط مؤلف ) : نتوان گفت فریدی ، که نه ای جفت فضلی ، نبود جفت فرید. سوزنی .|| سیف فَرید؛ شمشیر بی نظیر
فریدالدهرلغتنامه دهخدافریدالدهر. [ ف َ دُدْ دَ ] (ع ص مرکب ) یگانه ٔ دهر. یکتای روزگار. فرید. بی مانند : درکمال فضل و متانت علم و تبحر در معقول و منقول فریدالدهر و یگانه ٔ روزگار بود. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ).
فریدالدینلغتنامه دهخدافریدالدین . [ ف َ دُدْ دی ] (اِخ ) ... محمودبن بشار هروی ، ملقب به تاج الافاضل از ادبا و فضلایی است که نثر و نظم پارسی و تازی فراوان داشته و از جمله ٔ اشعار او، شعری که در ستایش شیخ زکی از زهاد آن دوره ساخته معروف است . (از لباب الالباب محمد عوفی چ سعید نفیسی ص <span class="h