فلاتهلغتنامه دهخدافلاته . [ ف ُ / ف ِ ت َ / ت ِ ] (اِ) نوعی از حلواست که آن را با شیر گوسفند پزند، و در فارسی آن را میده خوانند. (برهان ). فراته . فراتق . (یادداشت مؤلف ) : از وی [شهر مرو] پنبه ٔ نیک و
فَلاتهset 7, plateau 1 (fr.)واژههای مصوب فرهنگستانفضایی معمولاً ساختگی در داخل یا خارج استودیو که موضوع در آنجا فیلمبرداری یا تصویربرداری شود
فلوتچیلغتنامه دهخدافلوتچی . [ ف ُ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) آنکه فلوت نوازد. نوازنده ٔ فلوت . (فرهنگ فارسی معین ).