لغتنامه دهخدا
فلق . [ ف َ ل َ ] (ع اِ) هرچه شکافته شود، از روشنی بامداد یا سپیدی آخر شب که سرخی آفتاب است . || تمامه ٔ آفرینش . || زمین پست میان دو پشته . ج ، فلقان . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || جای فراخ . (منتهی الارب ). || زمین مطمئن میان دو پشته ، و گفته اند فضاءبین دو ریگ . (ا