فناءلغتنامه دهخدافناء. [ف َ ] (ع اِمص ) خلاف بقاء. (از اقرب الموارد). نیستی .نابودی . (یادداشت مؤلف ) : ینال باسباب الفناء بقأها. (تاریخ بیهقی ). || (مص ) سپری شدن . (منتهی الارب ). عدم . (اقرب الموارد). نابود شدن . نیست شدن . نیست گردیدن . (یادداشت مؤلف ). نیست شدن
فناءلغتنامه دهخدافناء. [ ف َ ن َءْ ] (ع اِمص ) بسیاری و افزونی . (منتهی الارب ). کثرت . (از اقرب الموارد).
فناءلغتنامه دهخدافناء. [ ف ِ ] (ع اِ) گرداگرد. ج ، افنیه ، فُنی ّ. (منتهی الارب ). وصید، و آن ساحت پیش سرای است و نیز آنچه از جوانب آن امتداد یابد. ج ، افنیة، فُنی ّ. (از اقرب الموارد). عتبة. جناب . وصید. درگاه . درگه . آستان . آستانه . کریاس . سده . (یادداشتهای مؤلف ) :</sp
زیاگانfaunaواژههای مصوب فرهنگستانمجموعۀ گونههای جانوری که در یک منطقۀ جغرافیایی و در دورهای معین زندگی میکنند
میانزیاگانmeiofauna, meiobenthos, meiobenthic faunaواژههای مصوب فرهنگستانجانوران کفزی که اندازۀ آنها بین ریززیاگان و درشتزیاگان است
فنالغتنامه دهخدافنا. [ ف َ ] (از ع ، اِمص ) نابودی . (یادداشت مؤلف ). فناء. (فرهنگ فارسی معین ) : وآنکه فزون آمد خود کم شودچون به همه حال جهان را فناست . ناصرخسرو.فانی نشود هرچه کآن بقا یافت زیرا که بقا علت فنا نیست . <p
فناء فی الغتنامه دهخدافناء فی ا. [ ف َ ءُ فِل ْ لاه ] (ع اِ مرکب ) (اصطلاح تصوف ) تبدیل صفات بشریت به صفات حق تعالی و خصایص الهی است . (فرهنگ مصطلحات عرفا، سیدجعفر سجادی ). فناء سه مرحله دارد: محو، طمس و محق . (فرهنگ فارسی معین ، از تقریرات فاضل تونی ). رجوع به هر یک از این کلمات شود. || در تداول
فناء نفسلغتنامه دهخدافناء نفس . [ ف َ ءِ ن َ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) (اصطلاح فلسفه و تصوف ) یکی از مراتب قوه ٔ عقل عملی است ، و آن بیرون آمدن از خودبینی و مقصور گردانیدن نظر است بر ملاحظه ٔ عظمت و جلال خدائی به نحوی که همه ٔ موجودات و کمالات آنها را مستهلک و ناچیز ببینند در جنب وجود و کمالات ذا
فناء فی الغتنامه دهخدافناء فی ا. [ ف َ ءُ فِل ْ لاه ] (ع اِ مرکب ) (اصطلاح تصوف ) تبدیل صفات بشریت به صفات حق تعالی و خصایص الهی است . (فرهنگ مصطلحات عرفا، سیدجعفر سجادی ). فناء سه مرحله دارد: محو، طمس و محق . (فرهنگ فارسی معین ، از تقریرات فاضل تونی ). رجوع به هر یک از این کلمات شود. || در تداول
فناء نفسلغتنامه دهخدافناء نفس . [ ف َ ءِ ن َ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) (اصطلاح فلسفه و تصوف ) یکی از مراتب قوه ٔ عقل عملی است ، و آن بیرون آمدن از خودبینی و مقصور گردانیدن نظر است بر ملاحظه ٔ عظمت و جلال خدائی به نحوی که همه ٔ موجودات و کمالات آنها را مستهلک و ناچیز ببینند در جنب وجود و کمالات ذا
دفناءلغتنامه دهخدادفناء. [ دُ ف َ ] (ع ص ) ج ِ دَفین . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به دفین شود.
افناءلغتنامه دهخداافناء. [ اِ ] (ع مص ) نیست کردن . (غیاث اللغات از منتخب ) (تاج المصادر بیهقی ). نیست و سپری گردانیدن . (آنندراج ). سپری و نیست گردانیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). اتلاف . نابود کردن . (یادداشت مؤلف ).
افناءلغتنامه دهخداافناء. [ اَ ] (ع ص ، اِ) ناشناخته نسب . (ناظم الاطباء): فلان من افناءالناس ؛ یعنی او ناشناخته نسب است . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).- از افناء ناس بودن ؛ ناشناخته نسب بودن . (یادداشت مؤلف ).|| در تداول فارسی بمعنی اطرافیان و حواشی <span