فن فنلغتنامه دهخدافن فن . [ ف ِ ف ِ ] (اِ صوت ) حکایت صوت بینی در حالت زکام . (یادداشت مؤلف ). رجوع به فن و فن شود.
فین فینلغتنامه دهخدافین فین . (اِ صوت ) فین . نفس به تندی گرفتن . (آنندراج ). رجوع به فین (اِ صوت ) شود.- فین فین کردن . رجوع به این ماده شود.
فن جوشکاری نیممهرهhalf welding bead techniqueواژههای مصوب فرهنگستاننوعی فن بازپخت مهرهای که در آن برای اثربخشی بازپخت لایۀ دوم بر روی لایۀ اول، نصف ضخامت اولین لایه با سنگزنی برداشته میشود متـ . فنّ نیممهره half-bead technique