فوتونphotonواژههای مصوب فرهنگستانکوانتوم انرژی تابش الکترومغناطیسی که ذرهای بدون جرم سکون و بار الکتریکی است
فوتونفرهنگ فارسی معین(فُ تُ) [ انگ . ] (اِ.) کوانتوم انرژی تابش الکترومغناطیسی که ذره ای بدون جرم و سکون بار الکتریکی است . (فره ).
فاتنلغتنامه دهخدافاتن . [ ت ِ ] (ع ص ، اِ) فتنه انگیز. در فتنه اندازنده . || کسی که اراده ٔ فجور با زنان کند. (ناظم الاطباء): قلب فاتن ؛ دلی که مفتون زنان شده باشد. || دیو. (منتهی الارب ). شیطان . || گمراه کننده . || دزد. ج ، فتان . (اقرب الموارد).
فاطنلغتنامه دهخدافاطن . [ طِ ] (ع ص ) زیرک . (از اقرب الموارد). زیرک و دانا. (غیاث ) (آنندراج ) : پیش اهل دل ادب بر باطن است زآنکه دلْشان بر سرائر فاطن است .مولوی .
فوطینوسلغتنامه دهخدافوطینوس . (معرب ، اِ) به رومی جلنار است ، و فرفیون را نیز نامند، و خیربو را نیز گویند. (فهرست مخزن الادویه ).
فوطینوسلغتنامه دهخدافوطینوس . (معرب ، اِ) به رومی جلنار است ، و فرفیون را نیز نامند، و خیربو را نیز گویند. (فهرست مخزن الادویه ).