کامپشلغتنامه دهخداکامپش . [ پ ِ ] (اِخ ) بندر و شهری است در مکزیک بکنار خلیج مکزیک 31300 تن سکنه دارد. چوبهائی که در رنگرزی از آنها استفاده میشود در آنجا بعمل می آید.
کامشلغتنامه دهخداکامش . [ م ِ ] (اِمص ) اسم مصدر از کامیدن . بکام بودن . در عیش و ناز و تنعم بسر بردن : نه دل بگرفت رامین را ز رامش نه ویسه سیرگشت از ناز و کامش . (ویس و رامین ).ز داد او همه مردم بکامش نشسته روز و شب با عیش و ر
کامشsex 2واژههای مصوب فرهنگستانفعالیتی که در آن افراد به بوسه و لمس اندامهای جنسی یکدیگر میپردازند و ممکن است نزدیکی جنسی را هم شامل شود
بنه چقامیشلغتنامه دهخدابنه چقامیش . [ ب ُ ن َ چ ِ ] (اِخ ) دهی است ازدهستان بلوک شرقی بخش مرکزی شهرستان دزفول و دارای 200 تن سکنه است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6).
تومارقامیشلغتنامه دهخداتومارقامیش . (اِخ ) دهی از دهستان گل تپه ٔ فیض اﷲبیگی است که در بخش مرکزی شهرستان سقّز واقع است و 300 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).