قباءةلغتنامه دهخداقباءة. [ ق َ ءَ ] (ع اِ) قبائة. گیاهی که ستور آن را چرد. (ناظم الاطباء). گیاهی است که شتران آن را میخورند و به فارسی گیاه چرای شتران نامند. (تحفه ٔ حکیم مؤمن ).
قباچهلغتنامه دهخداقباچه . [ ق َ چ َ / چ ِ ] (اِمصغر) بمعنی قباچای است که قبا و جامه ٔ کوچک باشد. (برهان ). || قباچای . قباچه نوعی از کلاه از برای دفع سرما. (فرهنگ دیوان البسه چ استانبول ص 202). نوعی از کلاه زمستانی . (فرهنگ نظ
قبیحلغتنامه دهخداقبیح . [ ق َ ] (ع ص ) زشت . (منتهی الارب ) (آنندراج ). ج ، قَباحی ̍. قِباح . || (اِ) کرانه ٔ استخوان بازو که نزدیک آرنج است . پیوندهای ساق و ران .(منتهی الارب ) (آنندراج ). قباح . رجوع به قباح شود.