قتیریلغتنامه دهخداقتیری . [ ق َ ری ی ] (اِخ ) حبیب بن شهید مکنی به ابومروان مولای عقبةبن نجره از راویان است . وی از حنش صنعانی روایت کند واز او یزیدبن ابوحبیب و جعفربن ربیعه روایت دارند. او به سال 109 هَ . ق . وفات یافت . (انساب سمعانی ).
قتیریلغتنامه دهخداقتیری . [ ق َ ری ی ] (اِخ ) حسن بن علا از محدثان است . وی از عبدالصمدبن حسان روایت کند و سلیمان بن اسرائیل خجندی از او روایت دارد. (انساب سمعانی ).
قتیریلغتنامه دهخداقتیری . [ ق َ ری ی ] (اِخ ) محمدبن روح مصری از محدثان است . ابن ماکولا گوید: وی از ابن وهب و ابومرزوق روایت دارد. (سمعانی ).
قتیریلغتنامه دهخداقتیری . [ ق َ ری ی ] (ص نسبی ) نسبت است به قتیره . (انساب سمعانی ). و رجوع به قتیره شود.
کتریلغتنامه دهخداکتری . [ ک ِ ] (اِ) قوری فلزی .قسمی قوری برای چای یا جوشانیدن آب و غیره . قهوه جوش . (یادداشت مؤلف ). ظرف مسین دارای لوله و دسته که در آن آب و مایعات دیگر ریزند. (فرهنگ فارسی معین ).
کثریلغتنامه دهخداکثری . [ ک َ را ] (اِخ ) صنمی بود مر جدیس و طسم را که نهشل بن رئیس آن را شکسته و خراب کرده به نبی صلی اﷲ علیه و سلم لاحق گردید و به شرف اسلام مشرف شد. (منتهی الارب ).
کثریلغتنامه دهخداکثری . [ ک ُ را ] (ع مص ) بسیار خوردن نبیذ را. (منتهی الارب ) (آنندراج ).الکثری من النبیذ؛ بسیار خواستن از آن . (از اقرب الموارد). عادت به بسیار خوردن نبیذ. (ناظم الاطباء).
قتریلغتنامه دهخداقتری . [ ق ُ ت َ ری ی ] (ص نسبی ) نسبت است به قتیره و آن پدر قبیله ای است از تجیب . (منتهی الارب ).