قداحهلغتنامه دهخداقداحه . [ ق ِ ح َ ] (ع اِمص ) کاسه گری . (منتهی الارب ) (آنندراج ). قدح ساختن . صناعت قدح . (النقود العربیه ص 39).
قضاعهلغتنامه دهخداقضاعه . [ ق ُ ع َ ] (ص نسبی ) نسبت است به قضاعه . (ریحانة الادب ). رجوع به قضاعة شود.
قضاعةلغتنامه دهخداقضاعة. [ ق ُ ع َ ] (اِخ ) ابن مالک بن عمروبن مرة، از حمیر از قحطان و جد جاهلی است . بعضی از مورخان وی را به عدنان نسبت میدهند. (الاعلام زرکلی ج 2 ص 796). عمروبن مالک بن مرةبن زیدبن مالک بن حمیربن سبا. وی پدر
قضاعةلغتنامه دهخداقضاعة. [ ق ُ ع َ ] (اِخ ) مردم بسیاری هستند که از قبایلی تشکیل میشوند، و از آن قبایل است کلب و بلی و جهینة و جز اینها، در قضاعه اختلاف است ، گویند از معد است و گویند از یمن است . (لباب الانساب ).
قضاعةلغتنامه دهخداقضاعة. [ ق ُ ع َ ] (ع اِ)سگ آبی . || یوز. || گرد و غباردقیق و باریک و تنک از هر چیزی . || خاک که از بن دیوار ریزد. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ).