قراچوریلغتنامه دهخداقراچوری . [ ق َ ] (ترکی ، اِ) قراچولی . شمشیر. || (ص ) شمشیردار. || شمشیرزن . (ناظم الاطباء). و به جای رای قرشت لام هم نوشته بودند که قراچولی باشد. (برهان ).
قراوریلغتنامه دهخداقراوری . [ ق َ وَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کله بوز بخش میانه ٔ شهرستان میانه واقع در 18 هزارگزی جنوب میانه و 8 هزارگزی راه شوسه ٔ میانه به تبریز. موقع جغرافیایی آن کوهستانی معتدل است . سکنه ٔ آن <span class
کیرآورلغتنامه دهخداکیرآور. [ وَ ] (ص مرکب ) دارای جای بزرگ و وسعت زیاد. کیرآورد. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ).
کارآورلغتنامه دهخداکارآور. [ وَ ] (نف مرکب ) کاردان : بشد دایه و خواند کارآوران مهندس تنی چند زیرک سران .(یوسف و زلیخا).
قراچورلغتنامه دهخداقراچور. [ ق َ ] (ترکی ، اِ) شمشیر. || شمشیردراز. || (ص ) شمشیردار. (ناظم الاطباء).
قلاچوریلغتنامه دهخداقلاچوری . [ ق َ ] (ترکی ، اِ) شمشیر آبدار، که قراچوری نیز گویند. (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). رجوع به قراچوری شود.