قرحةلغتنامه دهخداقرحة. [ ق ُ ح َ ] (ع اِ) ریش . ج ، قروح . تفرق اتصالی که ریم کند. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ).
قرحةدیکشنری عربی به فارسیماشرا , خوره , اکله , يکجور افت درختان ميوه , نوعي شته ياکرم , فاسدکردن , فاسدشدن , زخم , ريش , جراحت , جاي زخم , دلريش کننده , سخت , دشوار , مبرم , خشن , دردناک , ريشناک , قرحه , زخم معده , قرحه دار کردن يا شدن , ريش کردن
کریهةلغتنامه دهخداکریهة. [ ک َ هََ ] (ع ص ، اِ) مؤنث کریه . (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). رجوع به کریه شود. || کار سخت . (مهذب الاسماء). || جنگ سخت و سختی جنگ . (ناظم الاطباء). جنگ سخت یا سختی جنگ . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || حادثه وبلا. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). نازلة. (اقرب
قرعةلغتنامه دهخداقرعة. [ ق َ رَ ع َ ] (ع اِمص ) بی موشدگی . (منتهی الارب ). کَلی . (بحر الجواهر). || (اِ) جای بی موی از سر. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || سپر. || جراب کوچک ، و گویند وسیعالاسفل که در آن طعام نهند. (اقرب الموارد).
قرعةلغتنامه دهخداقرعة. [ ق َ ع َ ] (ع اِ) یکی قرع . رجوع به قرع شود. || داغی است که بر ساق شتر کنند. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
قرعةلغتنامه دهخداقرعة. [ ق ُ ع َ ] (ع اِ) داغی است که بر وسط بینی شتر کنند. || گزین مال . || آنچه به فال زنند. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). پشک : آسمان بار امانت نتوانست کشیدقرعه ٔ فال به نام من دیوانه زدند.حافظ.
قشورالقرحةلغتنامه دهخداقشورالقرحة. [ ق ُ رُل ْ ق ُ ح َ ] (ع اِ مرکب ) خشک ریش . پوست ریش . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ).
مقرحةلغتنامه دهخدامقرحة. [ م ُ ق َرْ رَ ح َ ] (ع اِ) نخستین با رطب شدن خرما. (منتهی الارب ) (آنندراج ). اول باری که خرما رطب می گردد. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || (ص ) شتر که دهن او آبله ریزه برآورده باشد و بدان جهت لفچها را فروهشته دارد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از
مقرحةلغتنامه دهخدامقرحة. [ م ُ ق َرْ رِ ح َ ] (ع ص ) ادویه ٔ مقرحه ، داروهایی که سبب ریش و قرحه گردد . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به مُقَرِّح شود.
اقرحةلغتنامه دهخدااقرحة. [ اَ رِ ح َ ] (ع اِ) ج ِ قَراح . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). بمعنی آب صافی و پاکیزه بی آمیختگی چیزی و آب شیرین و سرد و خالص و بی آمیغ از چیزی . (آنندراج ). رجوع به قراح شود. || زمین های آب و گیاه . (آنندراج ): و وقفوا علیهم من النواحی والاقرحة و العقارات