لغتنامه دهخدا
قضیض . [ ق َ ] (ع مص ) انداختن در پِست چیزی خشک از قند و شکر و مانند آن . (منتهی الارب ). || آواز کردن تنگ شتر گوئی گسستن گرفتن . (منتهی الارب ): قَض َّ النِسْعُ قضیضاً؛ سُمع له صوت کأنه قطع و کذلک الوتر. (اقرب الموارد). || ویران کردن . (اقرب الموارد): قض الحائظ؛ هدمه هدماً