قطارةلغتنامه دهخداقطارة. [ ق ُ رَ ] (ع اِ) چکیده از خون و جز آن . (منتهی الارب ). چکیده ٔ هر چیزی . || آب اندک . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
کتارهلغتنامه دهخداکتاره . [ ک َ رَ / رِ ] (اِ) کتار. (از برهان ). غداره . کتاله . (آنندراج ). حربه ای است که بیشتر اهل هند بر میان زنند و به کتار بحذف «ها» مشهور است . (برهان ). حربه ای کوتاهتر از شمشیر غیر منحنی و پهن که بیشتر اهالی هند داشته اند اکنون درایرا
قطاریةلغتنامه دهخداقطاریة. [ ق ُ ری ی َ ] (ع ص ، اِ) مار. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ): حیة قطاریة؛ تأوی الی قطرجبل . (اقرب الموارد از لسان ). رجوع به قطاری شود.
قيثارةدیکشنری عربی به فارسیعود شش سيمه , گيتار , گيتار زدن , چنگ (الت موسيقي) , چنگ زدن , بصدا در اوردن , ترغيب کردن , غربال , الک , سرند
قطاریلغتنامه دهخداقطاری . [ ق ُ ری ی ] (ص نسبی ) نسبت است به قُطارة.(اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به قطارة شود.
فضضلغتنامه دهخدافضض . [ ف َ ض َ ] (ع اِ) ریزه و شکسته . (منتهی الارب ). || قطاره ٔ آب که وقت طهارت پرد، و منتشر شود. || هر منتشر ومتفرق و پریشان . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
نطافةلغتنامه دهخدانطافة. [ ن ُ ف َ ] (ع اِ) آب که در تک دلو و مشک باقی بماند. (منتهی الارب ). آب اندک که در تک دلو و مشک باقی بماند. (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (از المنجد). آب اندک ، و گفته اند آب کمی که در ته مشک یا دلو باقی ماند. (از اقرب الموارد). || قطارة. (متن اللغة) (اقرب الموارد) (الم
قوالبلغتنامه دهخداقوالب . [ ق َ ل ِ ] (ع اِ) ج ِ قالب . (ناظم الاطباء).- شکر قوالب ؛ : و مثال این مراتب همچنان است که قنادی از نی شکر قند سفید بیرون آورد. اول که بجوشانند نبات سفید بیرون آورد، دوم مرتبه که بجوشانند شکر سفید بیرون آورد، سیم م
طبرزدلغتنامه دهخداطبرزد. [ طَ ب َ زَ ] (معرب ، اِ) معرب تبرزد. مأخوذ از پهلوی تورزت ، در سانسکریت (دخیل ). توارجه . (برهان قاطع چ معین ذیل تبرزد). بعضی چنین گفته اند: مُعرب است ، گویا که اطراف آن کنده شده به تبر. طبرزن و طبرزل ، مثله . (منتهی الارب ) (آنندراج ). شکر. صاحب صحاح گوید: طبرزد، نو