قناعةلغتنامه دهخداقناعة. [ ق َ ع َ ] (ع مص ) خرسند شدن و بسندکاری بدانچه بهره باشد. و من دعائهم : نسئل اﷲ القناعة و اعوذبه من القنوع . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). قَنَعَقناعة و قَنعاً و قُنعاناً، رضی القسم و در این لغت دیگری نیز هست و آن این است : قَنَعَ قُنوعاً. و این نادر است . (از اقرب ا
قناحةلغتنامه دهخداقناحة.[ ق ُن ْ نا ح َ ] (ع اِ) نوعی از کلید کج و دراز. (آنندراج ) (منتهی الارب ). مفتاح معوج طویل . (اقرب الموارد). || هر چوبی که آن را زیر چوب دیگری داخل کنی تا آن را بحرکت درآوری . (از اقرب الموارد).
کنایةلغتنامه دهخداکنایة. [ک ِ ی َ ] (ع مص ) سخن که بر غیرموضوع ٌله خود دلالت کند. گفتن یا لفظی گفتن و غیر مدلول ٌ علیه آن را اراده کردن و یا سخن گفتن به لفظی که معنی حقیقی و مجازی آن هر دو برابر باشد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (ازاقرب الموارد). || (اِ) سخن که بر غیر موضوع ٌله خود دلالت کند
کنایهلغتنامه دهخداکنایه . [ ک ِ ی َ / ی ِ ] (از ع ، اِ) کنایة. کنایت . رجوع به کنایت و ماده ٔ قبل و ترکیبهای این کلمه شود.
کنوعلغتنامه دهخداکنوع . [ ک ُ ] (ع مص ) فراهم آمدن و منقبض گردیدن و ترنجیدن . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). با هم آمدن اعضا. (تاج المصادر بیهقی ). || آزمند و حریص گشتن . (آنندراج ): کنع فی الامر؛ آزمند و حریص گشت . (منتهی الارب ) (ازاقرب الموارد). کنع الرجل فی
کنوةلغتنامه دهخداکنوة. [ ک ُ / ک َ وَ ] (ع اِ) لفظی که بدان شخصی را خوانند. (از منتهی الارب ) (آنندراج ). کنیه . (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به کنیه شود.
قناعتفرهنگ فارسی معین(قَ عَ) [ ع . قناعة ] (مص ل .)1 - خشنودی ، خرسندی . 2 - رضا و تسلیم . 3 - صرفه جویی .
قناعتلغتنامه دهخداقناعت . [ ق َ ع َ ] (ع اِمص ) خرسندی .رضا به قسمت . بسنده کردن . بسنده کاری . راضی شدن به اندک چیز. (غیاث اللغات از بهار عجم و منتخب و شکرستان ). خرسند گردیدن به قسمت خود و به فارسی با لفظ کردن مستعمل . (آنندراج ). آسان قرار گرفتن در مآکل و مشارب و ملابس و غیر آن و راضی شدن ب