قنطاللغتنامه دهخداقنطال . [ ق ِ ] (اِخ ) نام پادشاه روس است که اسکندر را نوازش کرد و جمیع ممالک خود را بدو داد. (برهان ) (آنندراج ) : چو قنطال روسی که سالار بودشد آگه که گردون بدین کار بود. نظامی (از حاشیه ٔ برهان ).به لشکر چنین گفت
کنتأللغتنامه دهخداکنتأل . [ ک ُ ت َءْل ْ ] (ع ص ) از «ک ت ل » کوتاه و نون زائد است . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ج 8 ص 94) (از اقرب الموارد) (از معجم متن اللغة). کوتاه قامت . (آنندراج ). کوتاه قامت و قصیر. (ناظم الاطباء).<b
مردافکنلغتنامه دهخدامردافکن . [ م َ اَ ک َ ] (نف مرکب ) که مرد را به زمین افکند. که مرد را به خاک اندازد : رایضان کرگان به زین آرندگر چه توسن بوند و مردافکن . فرخی (دیوان ص 324). || پهلوان قوی پنجه ٔ
پیل پیکرلغتنامه دهخداپیل پیکر. [ پی پ َ / پ ِ ک َ ] (ص مرکب ) دارای پیکری چون پیل . عظیم الجثه . فیل تن : مردی پیل پیکر، یا اسبی پیل پیکر؛ تناور. بزرگ جثه : برفت و برخش اندر آورد پای برانگیخت آن پیل پیکر ز جای . <p class="autho