لغتنامه دهخدا
قوس . [ ق َ ] (ع اِ) کمان . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). مؤنث است و تصغیر آن قویسة میشود و گاهی آن را مذکر کنند و تصغیر آن را قویس گیرند. (ااز قرب الموارد) (ناظم الاطباء). || ذراع . (اقرب الموارد). گز بدانجهت که مذروع را با آن قیاس کنند. قول خدای تعالی : فکان قاب قوسین