کبوللغتنامه دهخداکبول . [ ک ُ ] (ع اِ) ج ِ کبل [ ک َ / ک ِ ] . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به کبل شود.
قبوللغتنامه دهخداقبول . [ ق َ ] (ع مص ) پذیرفتن . || دلو را از ساقی گرفتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || (اِمص ) پذیرائی . (منتهی الارب ). || (اِ) مام ناف . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || باد صبا از آن جهت که ضد دبور است . یا آن که مقابل در کعبه شرفهااﷲ میوزد. یا آن که مقبول طبایع و نفوس است
قبوللغتنامه دهخداقبول . [ ق ُ ] (ع اِمص ) خوبی . || جمال . || (اِ) هیأت و لباس . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || (مص ) وزیدن باد صبا. (آنندراج ). || پیش آمدن . (آنندراج ).
قبولفرهنگ فارسی عمید۱. پذیرفتن و گرفتن چیزی.۲. گفتار کسی را بهراستی و درستی پذیرفتن.۳. (صفت) پذیرفته.⟨ قبول افتادن: (مصدر لازم) [قدیمی] پذیرفته شدن؛ مقبول واقع شدن: ◻︎ صالح و طالح متاع خویش نمودند / تا چه قبول افتد و چه در نظر آید (حافظ: ۴۷۲).⟨ قبول شدن: (مصدر لازم) پذیرفته شدن.