کسمهلغتنامه دهخداکسمه . [ ک َ م َ ] (ترکی ، اِ) موی چند باشد که زنان از سرزلف ببرند و پیچ و خم داده بر رخسار گذارند. (برهان ) (ناظم الاطباء). موی زلف که بر پیشانی ریزد و آن رامقراض کنند (در تداول مردم آذربایجان ) : عروس بخت در آن حجله با هزاران نازشکسته کسمه و
قسمةلغتنامه دهخداقسمة. [ ق َ س ِ / س َم َ ] (ع اِ) حسن و جمال . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || وجه . (اقرب الموارد). روی ، یا آنچه مقابل باشد از آن ، یا آنچه بر آن موی برآید. بینی وهر دو جانب آن یا وسط بینی یا فوق ابرو یا ظاهر دو رخسار یا مابین هر دو چشم ی
قسمةلغتنامه دهخداقسمة. [ ق ِ م َ ] (ع اِمص ، اِ) اسم است تقسیم را. (منتهی الارب ). اسم است اقتسام را. || نصیب . (اقرب الموارد). || طبله ٔ عطار. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || (اصطلاح فقه ) تعیین حق شایع و مشترک است و حق اعم است از منافع و اعیان منقوله ، پس شامل میشود قسمت منافع را که مهابا
قسمیهلغتنامه دهخداقسمیه . [ ق َ س َ می ی َ / ی ِ ] (از ع ، ص نسبی ، اِ) قطعه ای که در آن شاعر قسمهای بسیار و پیاپی یاد میکند یا به جد یا به هزل ، چون قسمیّه ٔ بدیعی سیفی .
قسیمةلغتنامه دهخداقسیمة. [ ق َ م َ ] (ع ص ، اِ) مؤنث قسیم . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به قسیم شود. || طبله ٔ عطار. (منتهی الارب ). جونة العطار. (اقرب الموارد). بوی دان . عطردان . (مهذب الاسماء). نافه ٔ مشک . (غیاث از نصاب ). || بازار. (منتهی الارب ). سوق . (اقرب الموارد).
قسماتلغتنامه دهخداقسمات . [ ق َ س َ ] (ع اِ) ج ِ قسمة [ ق َ س ِ / س َ م َ ] .(اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به قَسمة شود.
قسملغتنامه دهخداقسم . [ ق ِ س َ ] (ع اِ) ج ِ قسمة. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ): یا قاسم الرزق قدخانتنی القسم . (اقرب الموارد). رجوع به قسمة شود.
ضیزیلغتنامه دهخداضیزی . [ زا ] (ع ص ) قسمةٌ ضیزی ؛ قسمت ناراست (لغةً فی الهمزة، ای ضئزی ). (منتهی الارب ). قسمةٌ جائره ، قال اﷲ تعالی : قسمةٌ ضیزی (قرآن 22/53)؛ ای جائرة. بهره ٔ کم کرده . بهره ٔ ناراست . قسمت ناقصه . بهره ٔ به ستم . قس