قیصارلغتنامه دهخداقیصار. [ ق ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مرکزی بخش قاین شهرستان بیرجند. آب از قنات و محصول آن غلات است . راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
اختروَشquasarواژههای مصوب فرهنگستانجِرم ستارهمانندی به درخشندگی یک کهکشان که عموماً در فاصلۀ بسیار زیادی از زمین قرار دارد و تصور میشود هستههای درخشان کهکشانهای فعال و دوردست باشد
کیسارلغتنامه دهخداکیسار. (اِخ ) دهی از دهستان حومه ٔ بخش مرکزی آستانه است که در شهرستان رشت واقع است و 165 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).
کسارلغتنامه دهخداکسار. [ ک ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حومه ٔ بخش مرکزی شهرستان رشت . جلگه و معتدل است . و243تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).
کسارلغتنامه دهخداکسار. [ ک ُ ] (ع اِ) ریزه و شکسته از چیزی . کسارة. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد).
حسین آباد قیصارلغتنامه دهخداحسین آباد قیصار. [ ح ُ س ِ دِ ق ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان خوسف شهرستان بیرجند. واقع در 65هزارگزی شمال باختری بیرجند و چهارهزارگزی شمال شوسه ٔ عمومی خوسف به خور. ناحیه ای است واقع در جلگه و گرمسیر. دارای 5
ختیلغتنامه دهخداختی . (اِخ ) نام قریه ای است به افغانستان در بیست و چهار هزار و پانصدگزی غرب قیصار از توابع حکومت میمنه : این نقطه بر خط 6 درجه و 1 دقیقه و 18 ثانیه ٔ طول شرقی و خط <span cla
ختم بولاق شورلغتنامه دهخداختم بولاق شور. (اِخ ) شهری است به 25 هزار و پانصدگزی جنوب غربی قریه ٔ چهارشنبه حکومت قیصار از توابع میمنه ٔ افغانستان ، محل آن بین خط 63 درجه و 43 دقیقه و <span class="hl" di
یک جهتلغتنامه دهخدایک جهت . [ ی َ / ی ِ ج َ هََ ] (ص مرکب ) که دارای جهت واحد باشد. || یکتادل . صافی دل . یکدل . بی تردید و مصمم وبا نیت جزم : بر این عزم از دارالسلطنه ٔ هرات اوراق و احمال و خاصان و یک جهتان را همراه داشته متوجه صوب قیصا
حسین آباد قیصارلغتنامه دهخداحسین آباد قیصار. [ ح ُ س ِ دِ ق ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان خوسف شهرستان بیرجند. واقع در 65هزارگزی شمال باختری بیرجند و چهارهزارگزی شمال شوسه ٔ عمومی خوسف به خور. ناحیه ای است واقع در جلگه و گرمسیر. دارای 5