لالانلغتنامه دهخدالالان . (اِخ ) نام دهی از دهستان کنار رودخانه ٔ شهرستان گلپایگان واقع در 12 هزارگزی شمال گلپایگان . کنار راه مال رو کیدر به دره باغ . دارای 114 تن سکنه شیعه . فارسی و لری زبان . محصول غلات و لبنیات و تریاک و
لالانلغتنامه دهخدالالان . (اِخ ) نام دهی جزء دهستان رودبار قصران . بخش افجه شهرستان تهران در 28 هزارگزی شمال باختری گلندوک و هشت هزارگزی خاوری راه شمشک به تهران . دارای 911 تن سکنه . (فرهنگ جغرافیائی ایران ج <span class="hl" d
لالائینلغتنامه دهخدالالائین . (اِخ ) نام دهی جزء دهستان حومه ٔ بخش مرکزی شهرستان ساوه در 15 هزارگزی جنوب ساوه . دارای 475 تن سکنه . (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1).
گلالانلغتنامه دهخداگلالان . [ گ ُ ] (اِخ )دهی است از دهستان گورگ بخش حومه ٔ شهرستان مهاباد واقع در 60هزارگزی جنوب خاوری مهاباد و 34هزارگزی خاور راه شوسه ٔ مهاباد به سردشت . منطقه ای است کوهستانی ،هوای آن سرد و دارای <span class
لالونلغتنامه دهخدالالون . (اِخ ) لالان . از توابع تهران (رودبار قصران ) دارای معدن زغال سنگ . رجوع به لالان شود.
لالونلغتنامه دهخدالالون . (اِخ ) لالان . از توابع تهران (رودبار قصران ) دارای معدن زغال سنگ . رجوع به لالان شود.
لال بازیلغتنامه دهخدالال بازی . (حامص مرکب ) لالی به خود بستن .- لال بازی درآوردن ؛ عمل لالان به عمد کردن .|| لعب اخرس . پانتمیم . رجوع به پانتمیم شود.
اپهلغتنامه دهخدااپه . [ اِ پ ِ ] (اِخ ) شارل میشل . کشیش متولددر ورسای . وی دارالتربیه ٔ کران و لالان را تأسیس کردکه بوسیله ٔ علائم و اشارات آنان را تعلیم میدادند.
کلالانلغتنامه دهخداکلالان . [ ] (اِخ ) کوه ... کوهی است که خط سرحدی عراق و ایران از قله ٔ آن عبور می کند. رجوع به جغرافیای غرب ایران ص 134 شود.
آلالانلغتنامه دهخداآلالان . (اِخ ) نام مرکز خُرّه ٔ اسالم در طوالش گیلان . || نام رودی میان گرگان رود و شفارود طالش .
گلالانلغتنامه دهخداگلالان . [ گ ُ ] (اِخ )دهی است از دهستان گورگ بخش حومه ٔ شهرستان مهاباد واقع در 60هزارگزی جنوب خاوری مهاباد و 34هزارگزی خاور راه شوسه ٔ مهاباد به سردشت . منطقه ای است کوهستانی ،هوای آن سرد و دارای <span class
آلالانواژهنامه آزادآل =بخر و آلان =خریدار - که چون بندر بوده و مرکز بازار به آن محل خرید و فروش نامیده اند . ضمنا آل به معنی جن و لون به معنی لانه که معنی تحت اللفظی آن لانه جن معنی می دهد .