لِتَّخَذَ إجراءاتٍ قهرية (متعسِّفَة)دیکشنری عربی به فارسیدست به اقدامات شديدي (خشونت آميزي) زد , تدابير قاطعانه اي اتخاذ نمود , تدابير شديدي انديشيد , تدابير شديدي (قهر آميزي) اتخاذ کرد
لطوخلغتنامه دهخدالطوخ . [ ل َ ] (ع اِ) آنچه بدان چیزی آلوده گردد. (منتهی الارب ). ج ، لطوخات . هر چیز که عضو را بدان بیالایند. (بحرالجواهر). چیزی را گویند که عضو را بدان بیالایند، واحد اللطوخات . دارو که به چیزی مالند. (منتخب اللغات ). مرارةالحمار تنفع من داء الثعلب و الدوالی لطوخاً. (ابن الب