لفترة قصيرةدیکشنری عربی به فارسیاندکي , مدتي , يک چندي , کوتاه , مختصر , قاصر , کوچک , باقي دار , کسردار , کمتر , غير کافي , خلا صه , شلوار کوتاه , تنکه , يکمرتبه , بي مقدمه , پيش از وقت , ندرتا , کوتاه کردن , اتصالي پيدا کردن
لفترهلغتنامه دهخدالفتره . [ ل َ ت َ رَ / رِ ] (ص ) مردم سفله و فرومایه و کمینه و اراذل را گویند. (برهان ) : جام زر بر دست نرگس می نهی لفتره را میر مجلس میکنی .عطار.
لفترهفرهنگ فارسی عمیدسفله؛ فرومایه؛ رذل؛ پست: ◻︎ جام زر بر دست نرگس مینهی / لفتره را میر مجلس میکنی (عطار: لغتنامه: لفتره).
ذوالفترةلغتنامه دهخداذوالفترة. [ ذُل ْ ف َ رَ ] (ع ص مرکب ) نبض ذوالفترة، نبض که فواصل آن غیر متساوی است : منشاری و منقطع و نبض ذوالفترة سقوط قوّت باشد. و این چنان باشد که قوّت حرکت آغاز کند و زود مانده شود یا ناگاه عارضی ازاعراض نفسانی پدید آید که نفس و طبیعت بدان مشغول گ