خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لقمان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
لقمان
/loqmān/
معنی
سیویکمین سورۀ قرآن کریم، مکی، دارای ۳۴ آیه. Δ بنابر روایات اسلامی، حکیمی از مردم حبشه یا نوبه بوده.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
لقمان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] loqmān سیویکمین سورۀ قرآن کریم، مکی، دارای ۳۴ آیه. Δ بنابر روایات اسلامی، حکیمی از مردم حبشه یا نوبه بوده.
-
لقمان
فرهنگ نامها
(تلفظ: loqmān) (عربی) سورهی سی و یکم از قرآن کریم دارای سی و چهار آیه ؛ (در اعلام) لقمان بنا به روایات مردی حکیم بوده است .
-
لقمان
لغتنامه دهخدا
لقمان . [ ل ُ ] (اِخ ) (شیخ ...) اَتکه . پدر درویش عبداﷲ شاعر، از ترخانیان . (مجالس النفائس ص 112).
-
لقمان
لغتنامه دهخدا
لقمان . [ ل ُ ] (اِخ ) (شیخ ...) سرخسی قدس سرّه العزیز. وی در ابتداء مجاهده بسیار داشت و معامله به احتیاط ناگاه کشفی افتادش که عقلش برفت ، گفتند: لقمان آن چه بود و این چیست ؟ گفت : هرچند بندگی بیش کردم بیش میبایست ، درماندم ، گفتم : الهی ! پادشاهان ر...
-
لقمان
لغتنامه دهخدا
لقمان . [ ل ُ ] (اِخ ) ابن باعورا. حکیم و پسرخواهرایوّب علیه السلام یا پسرخواهر مادر وی بود. و گویند تلمیذ داود علیه السلام و گویند قاضی بنی اسرائیل است وگویند بنده ای بود نوبی آزاد از سیاهان مصر و در نبوت او اختلاف است ، و او غیر لقمان بن عاد است . ...
-
لقمان
لغتنامه دهخدا
لقمان . [ ل ُ ] (اِخ ) ابن عاد الاصغر. رجوع به لقمان بن عاد و لقمان بن عاد الاکبر شود.
-
لقمان
لغتنامه دهخدا
لقمان . [ ل ُ ] (اِخ ) ابن عاد الاکبر. جاحظ در البیان و التبیین گوید: و کانت العرب تعظم شأن لقمان بن عاد الاکبر و الاصغر و لقیم بن لقمان فی النباهة و القدر و فی العلم و الحکم و فی اللسان و فی الحلم و هذان غیر لقمان الحکیم المذکور فی القرآن علی ما یق...
-
لقمان
لغتنامه دهخدا
لقمان . [ ل ُ ] (اِخ ) ابن عاد. خداوند کرکسان که او را صاحب لبد خوانند. به روزگار ملک الحرث الرایش پس از دو هزار و چهار صد و پنجاه و اند سال عمر درگذشت و لبید شاعر در این باره گوید:لمارای لبدالنسور تطایرت رفع القوائم کالقیر الاعزل .و همچنین در این مع...
-
لقمان
لغتنامه دهخدا
لقمان . [ ل ُ ] (اِخ ) ابن عامر حمصی . محدث است . (منتهی الارب ). فرج بن فضالة از وی و وی از ابوالدرداء این حدیث روایت کند: معاتبةالاخ خیر من فقده ، و من لک باخیک کله .». (عیون الاخبار ج 3 ص 28).
-
لقمان
لغتنامه دهخدا
لقمان . [ ل ُ ] (اِخ ) ابن عیسی توبنی . از مردم توبن قریه ای به نسف ، محدث است .
-
لقمان
لغتنامه دهخدا
لقمان . [ ل ُ ] (اِخ ) ابن لقیم . رجوع به مجمل التواریخ و القصص ص 188 شود.
-
لقمان
لغتنامه دهخدا
لقمان . [ ل ُ ] (اِخ ) ابن نوبه .ذوالرّجل شاعری است از عرب . رجوع به ذوالرجل شود.
-
لقمان
لغتنامه دهخدا
لقمان . [ ل ُ ] (اِخ ) ابن نوح السمنائی . مولانا اختیارالدین ... ولده (ای ولد مولانا لسان الدین نوح بن محمد الطوسی اصلاً، السمنانی مولداً). العالم الکامل النبیه الفاضل المالک ، لازمة البیان و الفتیا التارک لتکلفات اهل الدنیا تفقه علی والده و اخذ من ا...
-
لقمان
لغتنامه دهخدا
لقمان . [ ل ُ ] (اِخ ) از شعرای ایران و از خوش نوایان است . این رباعی او راست :ای زلف ترا قاعده ٔ مشک فروشی خورشید رخت را روش غالیه پوشی ای خضر ز سرچشمه ٔ حیوان نکنی یادیک شربت اگر زآن لب چون نوش بنوشی .(صبح گلشن ) (قاموس الاعلام ترکی ).
-
لقمان
لغتنامه دهخدا
لقمان . [ ل ُ ] (اِخ ) از ملازمان و یاران ملک فخرالدین از ملوک کرک که از 705 تا 706 هَ . ق .در هرات حکم روائی داشت و پادشاهی فاضل و سخن سنج و شعردوست بود. (ذیل جامع التواریخ رشیدی ص 25 و 31).