لمبرلغتنامه دهخدالمبر. [ ل َ / ل ُ ب ُ ] (اِ) لنْبُر. در اصطلاح بنایان ، فشاری که از حمل زاید بر قوت حامل پدید آید.- لمبر پیدا کردن دیواری ؛ در قسمتی شکست برداشتن بدانسان که قسمت فوق آن لرزد و بیم افتادن بود.
لمبرلغتنامه دهخدالمبر. [ ل ُ ب َ ] (اِ) لُنْبَر. در تداول عوام ، قسمت زیر سرین ازپشت . گوشت سرین . گوشت پشت ران آدمی خاصه فربه آن .
لمبرلغتنامه دهخدالمبر. [ ل ُ ب َ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان گیوی بخش سنجید شهرستان هروآباد، واقع در پانزده هزارگزی خاوری سنجید و پانزده هزارگزی شوسه ٔ هروآباد به اردبیل . کوهستانی ، سردسیر و دارای 513 تن سکنه . آب آن از چشمه . محصول آنجا غلات و حبوبات . شغل اهال
لمبرلغتنامه دهخدالمبر. [ ل ُ ب َ ](اِخ ) دهی جزء دهستان مشکین خاور بخش مرکزی شهرستان مشکین شهر، واقع در 24هزارگزی خاور خیاو و پانصدگزی شوسه ٔ خیاو به اردبیل . جلگه ، معتدل و دارای 440 تن سکنه . آب آن از چشمه و سبلان و نهر انا
چلمبرلغتنامه دهخداچلمبر. [ چ ِ ل ِ ب ُ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان خرقان شرقی بخش آوج شهرستان قزوین که سردسیر و کوهستانی است و 287 تن سکنه دارد، آبش از چشمه سار. محصولش غلات و باغات . شغل اهالی زراعت و بافتن گلیم و جاجیم وراهش مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ا
لمبرگلغتنامه دهخدالمبرگ . [ ل ِ ب ِ ] (اِخ ) لئوپل . نام آلمانی شهر لودف از گالیسی شرقی بین بوگ و دنیستر. دارای 283700 تن سکنه و امروز ملحق به اوکراین است .
لمبرانلغتنامه دهخدالمبران . [ ل ُ ب َ ] (اِخ ) لنبران . دهی جزء دهستان اوزوم دل بخش ورزقان شهرستان اهر، واقع در بیست هزارگزی باختر ورزقان و شش هزارگزی شوسه ٔ تبریز به اهر. کوهستانی ، سردسیر و دارای 869 تن سکنه . آب آن ازچشمه و رودخانه ٔ اهر. محصول غلات و سردرخت
لمبرزولغتنامه دهخدالمبرزو. [ ل ُ رُ زُ ] (اِخ ) پزشک و کریمینالیست (جرم شناس ) ایتالیائی ، مولد ونیز (1835-1909 م .).
لنبرلغتنامه دهخدالنبر. [ لُم ْ ب َ ] (اِ) (اصطلاح عامیانه ) ران از طرف خلف . سُرین . (جهانگیری ). کفل . (برهان ). لُمبر. سرین فربه . و رجوع به لمبر شود.
شکم دادنلغتنامه دهخداشکم دادن . [ ش ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) فروگشتن از میان . به طرف بیرون خم شدن . (یادداشت مؤلف ). انحنا پیدا کردن . (فرهنگ فارسی معین ). لمبر دادن : گردون ز گرانسنگی این بار شکم داد. حزین (از آنندراج ).-
مبرلغتنامه دهخدامبر. [ م ُ ب ِرر ] (ع ص ) ضابط. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). انه لمبر بذلک ؛ ای ضابط له کذا فی المحکم . (تاج العروس ). || قوی و توانا. || دوراندیش وخردمند. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ). || غالب بر قوم . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ).
کیویلغتنامه دهخداکیوی . [کی ] (اِخ ) یکی از دهستانهای دوگانه ٔ بخش سنجبد شهرستان هروآباد است که در مشرق بخش واقع است و از شمال به دهستان هیر و از مشرق به شهرستان طالش و از مغرب به دهستان گرم محدود است . کوهستانی است و هوایی معتدل دارد. صنایع دستی اهالی فرش و کناره بافی است . این دهستان از <sp
لمبرگلغتنامه دهخدالمبرگ . [ ل ِ ب ِ ] (اِخ ) لئوپل . نام آلمانی شهر لودف از گالیسی شرقی بین بوگ و دنیستر. دارای 283700 تن سکنه و امروز ملحق به اوکراین است .
لمبرانلغتنامه دهخدالمبران . [ ل ُ ب َ ] (اِخ ) لنبران . دهی جزء دهستان اوزوم دل بخش ورزقان شهرستان اهر، واقع در بیست هزارگزی باختر ورزقان و شش هزارگزی شوسه ٔ تبریز به اهر. کوهستانی ، سردسیر و دارای 869 تن سکنه . آب آن ازچشمه و رودخانه ٔ اهر. محصول غلات و سردرخت
لمبرزولغتنامه دهخدالمبرزو. [ ل ُ رُ زُ ] (اِخ ) پزشک و کریمینالیست (جرم شناس ) ایتالیائی ، مولد ونیز (1835-1909 م .).
چلمبرلغتنامه دهخداچلمبر. [ چ ِ ل ِ ب ُ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان خرقان شرقی بخش آوج شهرستان قزوین که سردسیر و کوهستانی است و 287 تن سکنه دارد، آبش از چشمه سار. محصولش غلات و باغات . شغل اهالی زراعت و بافتن گلیم و جاجیم وراهش مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ا