لغتنامه دهخدا
لمغان . [ ل َ ] (اِخ ) لامغان . لمغانات . (رجوع به هر دو کلمه شود). لنبگ . (ماللهند ص 206). شهری است از دیار سند از اعمال غزنین . شهری است (به حدود هندوستان ). برمیانه ، بر کنار رود نهاده و بارگه هندوستان است و جای بازرگانان است و اندر او بتخ