لحافلغتنامه دهخدالحاف . [ ل ِ] (ع اِ) بسترآهنگ . (جهانگیری ) . دواج . بالاپوش شب .مشمال . (منتهی الارب ). ازار. جامه ٔ پنبه دار شب خوابی .(غیاث ). بالاپوش ، مقابل نهالی و زیرپوش : خوشا حال لحاف و بسترآهنگ که میگیرند هر شب در برت تنگ . لبیب
لحاففرهنگ فارسی عمیدروانداز ضخیم آکنده از پشم یا پنبه به شکل مستطیل که هنگام خوابیدن برای گرم نگهداشتن بر روی خود میاندازند؛ دواج.
لهفیلغتنامه دهخدالهفی . [ ل َ فا ] (ع ص ) زن ستم دیده ٔ پریشان روزگار فریادخواه دریغخورنده . ج ، لهافی ، لِهاف . (منتهی الارب ).
الهافلغتنامه دهخداالهاف . [ اِ ] (ع مص ) آزمند و حریص شدن .(از منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از اقرب الموارد).