لحافیلغتنامه دهخدالحافی . [ ل ِ فی ی ] (ص نسبی ) منسوب به لحاف . و بدین نسبت مشهور است ابوعبداﷲ المطهربن محمدبن ابراهیم الشیرازی الصوفی المعروف باللحافی ... (سمعانی ورق 494).
لهفیلغتنامه دهخدالهفی . [ ل َ فا ] (ع ص ) زن ستم دیده ٔ پریشان روزگار فریادخواه دریغخورنده . ج ، لهافی ، لِهاف . (منتهی الارب ).
لحافلغتنامه دهخدالحاف . [ ل ِ] (ع اِ) بسترآهنگ . (جهانگیری ) . دواج . بالاپوش شب .مشمال . (منتهی الارب ). ازار. جامه ٔ پنبه دار شب خوابی .(غیاث ). بالاپوش ، مقابل نهالی و زیرپوش : خوشا حال لحاف و بسترآهنگ که میگیرند هر شب در برت تنگ . لبیب
لهفیلغتنامه دهخدالهفی . [ ل َ فا ] (ع ص ) زن ستم دیده ٔ پریشان روزگار فریادخواه دریغخورنده . ج ، لهافی ، لِهاف . (منتهی الارب ).