لوقةلغتنامه دهخدالوقة. [ ق َ ] (ع اِ) پاره ٔ مسکه . مسکه . || مسکه ٔ با خرمای تر آمیخته . || روغن با خرمای تر آمیخته . (منتهی الارب ). || روغن تازه .
لوکهلغتنامه دهخدالوکه . [ ک َ / ک ِ ] (اِ) مطلق آرد را گویند، خواه آرد گندم باشد و خواه آرد غیر گندم . || آردی را نیز گویند که گندم و نخود و آنچه از آن آرد کرده باشند بریان کرده باشند. (برهان ). آرد. پِسْت . (جهانگیری ) : من که مهر
لوکهفرهنگ فارسی عمید۱. آرد گندم یا جو.۲. آرد بریانکرده.۳. پنبهای که پنبهدانه را از آن جدا کرده باشند.
نبقةلغتنامه دهخدانبقة. [ ن َ ق َ ] (ع اِ) واحد نبق است . (از اقرب الموارد). یک عدد کُنار. (ناظم الاطباء). || میوه ٔ کنار. میوه ٔ سدر. لوکچه . (یادداشت مؤلف ). رجوع به نبق شود. عناب بری . عناب وحشی . (یادداشت مؤلف ).