ماتمزدهلغتنامه دهخداماتمزده . [ ت َ زَ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) ملول . غمگین . اندوهگین . عزادار. مصیبت زده . آنکه کس وی تازه مرده باشد. (ناظم الاطباء). ماتمی . عزادار. سوکوار. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : گر بود در حلقه ای صدغمزده <br
ماتمزده، ماتمزدهفرهنگ مترادف و متضاد۱. تعزیتدار، داغدار، سوگوار، عزادار، ماتمدار، ماتمی، مصیبتدیده، مصیبتزده، مصیبترسیده ۲. اندوهگین، غمگین، محزون
ماتمزدگیلغتنامه دهخداماتمزدگی . [ ت َ زَ دَ / دِ ] (حامص مرکب ) حالت و چگونگی ماتمزده . مصیبت زدگی . عزاداری . (ناظم الاطباء).
ماتمزده، ماتمزدهفرهنگ مترادف و متضاد۱. تعزیتدار، داغدار، سوگوار، عزادار، ماتمدار، ماتمی، مصیبتدیده، مصیبتزده، مصیبترسیده ۲. اندوهگین، غمگین، محزون
ماتمزده، ماتمزدهفرهنگ مترادف و متضاد۱. تعزیتدار، داغدار، سوگوار، عزادار، ماتمدار، ماتمی، مصیبتدیده، مصیبتزده، مصیبترسیده ۲. اندوهگین، غمگین، محزون
ماتمزده، ماتمزدهفرهنگ مترادف و متضاد۱. تعزیتدار، داغدار، سوگوار، عزادار، ماتمدار، ماتمی، مصیبتدیده، مصیبتزده، مصیبترسیده ۲. اندوهگین، غمگین، محزون