مآلکلغتنامه دهخدامآلک . [ م َ ل ِ ] (ع اِ) ج ِ مَاءْلُک و مَاءْلُکَة. (اقرب الموارد). رجوع به مألک و مألکة شود.
مالغلغتنامه دهخدامالغ. [ ل ِ ] (ع ص ) رجل مالغ، مرد تباه کار فاسق . ج ، مُلاّغ . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). تباه کار فاسق . (آنندراج ).
مالقلغتنامه دهخدامالق . [ ل َ ] (معرب ، اِ) ماله ٔ زمین . (دهار). ماله که بدان زمین کشت راهموار و برابر کنند. (منتهی الارب ) (آنندراج ). مأخوذ از فارسی ، ماله ای که بدان زمین کشت را هموار و برابر کنند. (ناظم الاطباء). آنچه برزگر بدان زمین شیار کرده را هموار کند و عبارت لسان چنین است : چوبی ع
غیابفرهنگ فارسی طیفیمقوله: فضای عام غیاب، غیبت، عدم حضور، ناپیدایی کمبود، نارسایی، کسری، نقصان، نقیصه، نقص ناپدید شدن، ناپدیدی غیبت صغرا، غیبت کبرا نیستی، نبود، عدم، فقدان، فقد، خسران طفره، اجتناب گریزپایی آدم غایب، فراری، تحت تعقیب، شخص غایب، مالک غایب، آدم گریزپای هیچکس▼ ترک دنیا، گوشهگیری تارک دنیا، دیرنشین، معتکف،
مالکلغتنامه دهخدامالک . [ ل ِ ] (اِخ ) نامی از نامهای خدای تعالی . نامی از صفات الهی . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). نام خدای تعالی . (آنندراج ).
مالکلغتنامه دهخدامالک . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن ذی حمامةتابعی است . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به ابوشرحبیل مالک ... و رجوع به الاصابه ج 3 ص 344 شود.
حراش مالکلغتنامه دهخداحراش مالک . [ ح ِ ش ِ ل ِ ] (اِخ ) معاصر شعبه بود. (منتهی الارب ). معاصر شعبةبن حجاج عتکی بود. (تاج العروس ).
خرده مالکلغتنامه دهخداخرده مالک . [ خ ُ دَ / دِ ل ِ ] (اِ مرکب ) آن که اراضی کوچک و یا سهمی از سهام قریه ای دارد. (یادداشت بخط مؤلف ).